لالگ هاَ،

 نغمه هاي دختران هزاره هاي افغانستان

لالگ ها گونه اي از دو بيتي اند كه سراينده آن دختران هزاره هاي افغانستان است. اين دختران اندوه ها و آرمان هاي خويش را با اين دو بيتي ها بيان مي دارند.  از اين رو، اين دو بيتي ها سراينده هاي خاصي ندارند، سرايندگان آن دختران گمنام هزاره اند كه ابزاري جز دو بيتي ( لالگ) ها براي ابراز احساسات و عواطف پاك و بي آلايش شان ندارند. آفرينندۀ لالگ ها هر دختر هزاره اي مي تواند باشد كه سختي ها و مرارت هاي روزگار آنان را وادار به سرايش لالگ ها كرده اند. لالگ ها از نظر تاريخ سرايش نا معلوم اند. ولي در طي گذر زمان از َنسلي به نسل ديگر منتقل شده اند. البته اين سرايش متوقف نشده و هر زمان مي تواند سروده شود. دختران هزاره اين دو بيتي ها را بيشتر در شبهاي مهتابي و در زير نور ماه به صورت جمعي يا فردي مي خوانند. به ويژه در شب چهاردهم از ماه كه قرص مهتاب رخ بر كشيده باشد، در اين شب دختران ماه گون هزاره بر بام مي شوند و آينده اي مه سانشان را با چارده فال؛ فال مي گيرند.

 نام اين گونه اي از دوبيتي ها از واژه لالگ (لاله) پهلوي گرفته شده است كه با افتادن (گ) و اضافه شدن (ه) كه در گشتار زبان پهلوي به فارسي دري هنجار پزيرفته است،  نمونه ديگر آن نامگ و خانگ پهلوي است كه در زير گشتار خويش به روي گشتار فارسي دري خانه و نامه شده اند. نزديگ ترين سبب گرايش به اين گونه شفايي ادبي سر زدن لالگ ها در فصل بهار است. دختران  پاك و بي آلايش هزاره با دميدن لالگ ها ناله اي از سر درد و مرارت روزگار سر مي دهند و دوبيتي هاي لالگ را در وصف حال خويش مي سرايند.

مادر نگارنده:  به اين باور است كه لالگ نام دختري بوده كه دست جفاكار روزگار او را از يار و ديارش جدا كرده بود. او در فراق جاي و خانواده اش دوبيتي هاي سروده  بود كه درد دل گونه اي با لاله هاي وحشي زيباي دشت بوده است، و در بيشتر اين دوبيتي ها نام لالگ ذكر شده است. اين گونه اي از دوبيتي ها پسين ها به لالگ معروف شده است. ازين رو، شايد بتوان گفت كه نخستين  سراينده اي لالگ ها حضرت حوا مادر انسان بوده، كه در فراق بهشت و لاله هاي زيباي آن اين گونه دوبيتي ها را سروده است. به هر روي، در برخي از اين لالگ ها به نام لالگ اشاره شده و در برخي ديگر نه، اما از نظر مضمون يگانه اند. اين دوبيتي ها تنها صداي محزون دختران هزاره اند كه در ميان هياهوي دنياي مردانه و مدرن امروز گم شده اند

موسيقي لالگ ها مناسبتي با مضامين شاد و ضربي ندارد. بيان آرام و نرم هجا ها نشان از غم نهان  وديرينه اي در لالگ ها دارند. اين نغمه هاي دخترانه را از نظر مضمون و محتوا مي توان دوگونه دسته بندي كرد.

الف: ذوق شاعرانه اي دختران هزاره كه به ميزان وسعت نگاه خويش از پديده هاي بيروني و القاي احساسات و انديشه دروني بهره گرفته و سود جسته اند، كه اين يافته ها و در يافته به طور  نمونه چنين اند: نابرابري اجتماعي و تاريخي، عشق، هجران خانوادگي، دوري از يار و ديار و دوستان هم سن و  سال كه ديگر نيستند و گرفتار سر نوشت شده اند.

ب: عناصر طبيعي و احساسات دروني در قبال آن، مانند: روح دشت و دامنه هاي سبز و زيباي هزارستان و يا كوه ها و دره هاي مقبولي كه جريان روز خانه ها ترانه سراي آنان اند. اين روح بي مانند در ژرفاي وجود دختران هزاره جريان دارد و با روح بي مانند و ماندگار لالگ ها عجين شده اند. دختران هزاره بي برگرد وسعت روح بي مانند دشت و لاخ هاي سخره و ستيخ شامخ كوه وگياهان و جانوران را با جريان گستره اي اسطوره هاي بي مانند هزاره ها، در لالگ ها به خدمت گرفته اند. لذا آسمان، خورشيد، ماه و ستارگان پيام آوران اين اشعارند. پرندگان كه از روي سر آنان مي گذرند قاصدان هستند كه از دوستان شوي كرده آنان خبر مي آورند. اين عناصر طبيعي و خيال بندي هاي شاعرانه و عاطفه سرشار باعث ماندگاري لالگ ها شده اند، كه آواز آن پس از قرن ها شنيده مي شود. با اين نگاه،  اين لالگ ها از نظر تاريخي و اجتماعي اهميت بسيار دارند، زيرا كه اين دوبيتي ها بيان آلام و رنج هاي اجتماعي دختراني اند كه با آن در صدد كاهش درد ها و آرامش  روحي و رواني خويش بوده اند.

به ديگر سخن لالگ ها پاره هاي دل دردمند دختران تنهاي هزاره اند كه دمي دور از ديد اغيار  به سادگي و پاكي موييده شده و با آن ها درماني براي آلام هاي كهن خويش جسته اند. اين ترانه هاي محزون، مصايب عمومي و اجتماعي اند كه همگام با ملودي طبيعت و نغمه دشت در بيكران تاريخ فرياد كشيده شده اند. از طرف ديگر لالگ ها تنها ابزاري بوده اند كه دختران هزاره در سايه هنر آن از عشق هاي پنهان و سوزناگ خويش مي گفته اند. اينان با خواندن تكي و يا جمعي لالگ ها در پي بيان اظهار عشق خويش مي شده اند و به اين وسيله مخالفت طايفه، مادر و پدر را به نرمش و هم خواني فرا مي خوانده اند. زيرا عريان بيان كردن عشق هاي دخترانه در فضاي عشيره اي هزاره ها مخالفت و محكوميت شديد را بدنبال داشت. لذا آنان با اين وسيله از عشق نهان شان گفته اند و اينان با اين وسيله زيبا به بيان آرزو ها  شان پرداخته امد. و تنها با اين وسيله بوده كه ناله هاي زيبا و ماندگار لالگ ها زاده شده اند

 در پايان براي بهتر آشنا شدن با لالگ ها نمونه چندي از آن ها آورده مي شود.

لالگ ها

گل لالگ بودم ده سر راي تو

بچه نامرد بودي ماندم ده جاي تو

بچه نا مرد بودي مردي ندشتي

گل لالگ بودم از مه گذشتي

...........................

درخت شير بودي شربت ندشتي

بچه بيوه بودي همت ندشتي

گل لالگ بودم ده سر راي تو

مه ده خانه همه عالم ره گشتي

.........................................

خدا قربان دشت و كوهسارت

زمستان و خزا ن و نو بهارت

لالگ ها سر زده در كوه و  صحرا

مه قربان گلاي لاله زارت

......................................

لالگ ها گل كده  بلبل كجايه

شميم كاكلي سنبل كجايه

نمي دانم بهاره يا زمستان

خداوندا ديده كابل كجايه

....................................

گل لالگ وري كمياب باشي

ميان صد گلاي ناب باشي

كتاب ده دست ميان صد جوانو

دعايي مي كنم كامياب باشي

........................................

خداوندا بچه از مو جوان است

به سوي ملك بيگانه روان است

گل لالگ وري پژمرده گشته

نمي دانم چرا رنگش خزان است

.........................................

بهار آمد گل و سبزه دميده

گل لالگ ز هر سو قد كشيده

نمي دانم چرا رنگم پريده

كالاي مه تر شده از آب ديده

..........................................

شب تاريكه ابرا  پاره پاره

ديي ملكا هميشه شاو مو تاره

گل لالگ بودم پژمرده گشتم

خداوندا بدي عمري دوباره

......................................

الا اي آسمان نا مهرباني

بردي از مه امي عمري جواني

گل لالگ بودم ده كوه و صحرا

گرفتي صبح روز زندگاني

.......................................

خداوندا شنو فرياد موره

به حق مرتضي كن ياد موره

گل لالگ وري لالوان مي گردم

كنو شاد  اين دل ناشاد موره

.....................................

به باميان مي روي اي سو نگا كو

سخي جان مي روي موره دعا كو

گل لالگ وري ماندم ده جاي تو

روزاي خوب و بد  موره سوا كو

....................................

هايكو پاره ها

 

خوشا به حال دخترم

كه در زهدان مادرش

خبر از اندوه وطنم ندارد

...........................................

وطن من كودكان بي سر مي زايد

وقتي مردان نبردش سر ايستادن ندارند

.....................................................

باد شيون زنان سر زمين من است

كه از گذر زمان شنيده مي شود

زمان اندوه پدران من است

كه از ديدگانم سر ريز شده اند

چشمانم را بخوان

........................................

با موهايم طنابي خواهم ساخت

براي رسيدن به تو

با تكه هاي بدنم موطني ماندگاري خواهم ساخت

 براي اقامت تو

با دست هايم خانه اي خواهم ساخت

براي ماندن تو

به وطنت بر گرد

...........................................

بسان قطاري زاده شدم

با واگن هاي پيي هم

در تونل بي پايان غربت

مگر تو ايستگاه من باشي

...........................................................

نيازي به هفت آسمان نيست

وقتي دستان تو سر پناه من است

دستانت را از من مگير

.................................

هر انار غزلي است

و هر غزل انار تازه

به باغ انارت مهمانم كن

..................................

جهان خيس از گريه هاي ماست

باران به عبث مي بارد

..............................

تو مادر قدیس تهرانی

و من خلیفه بغداد شهر خودم

پس مریم باش

تا عیسی باشم

........