آداب و رسوم نوروزی در هزارستان وآغاز فصل بهار
(عيد نوروز، يادگار كهن افغانستان و هزارستان زمين و و اهورا مزدا بر همه دوستانم که مدت است با آنان دلخوشم خجسته باد).
نوروز واژهاي است مركب از دو جزء كه روي هم به معناي روز نوين است و بر نخستين روز از نخستين ماه سال خورشيدي آنگاه که آفتاب به برج حمل انتقال مييابد گذارده ميشود. اصل پهلوي اين واژه نوك روچ يا نوك روز بوده است.
بيروني بزرگ در تعريف نوروز نقل ميكند "نخستين روز است از فروردين ماه و از اين جهت روز نو نام كردند، زيرا كه پيشاني سال نو است و آنچه از پس اوست از اين پنج روز همه جشنهاست..."
در حقیقت نوروز آخرين گاهنبار سالگرد آفرينش انسان است، كه پنج روز آخر سال يعني پنج روز كبيسه را در بر ميگيرد. بهترين و زيباترين مورد، مورد آفرينش است و سالگرد اين پنج روز پاياني سال كه دوازده ماه سي روزه را در پشت دارد، مدخلي بر نوروز است.
به نظر ميآيد شش جشن گاهنبارها كه بر پايي آنها در اين زرتشتي تكليف ديني الزام آور بوده است همراه با هفتمين جشن از نوروز نام داشتن و خبر سال تازه را به همراه داشت زرتشت به دين خود اختصاص داده بود زيرا نوروز مجموعهاي جشنهاي هفتگانه را كه به آموزههاي بنيادي او درباره هفت امشاسپند بزرگ و آفرينش هفتگانه پيوند داشت را شامل ميشود. اما نوروز همواره با طبیعت همراه بوده است، چنانچه بزرگان ادبی ما همواره از آن یاد کرده اند:
منوچهری:
آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز
کامگارا کارگيتی تازه از سرگير باز
مولوی
ای نوبهار عاشقان داری خبر از يارما
از تو آبستن چمن وی از تو خندان باغ ما
حافظ:
خوشتر زعيش و صحبت و باغ و بهار چيست ؟
ساقی کجاست گو سبب انتظار چيست؟
بيدل:
آتش رنگی که دارد اين چمن بی دودنيست
آب می گردد به چشم شبنم از بوی بهار
سعدی:
آدمی نيست که عاشق نشود فصل بهار
هرگياهی که به نوروز نجنبد حطب است