گرفته از دهن باد

گرفته از دهن باد

رودابه  احمدی  گیلانی

درنگی بر ( پراکنده های در باد) جستاری در فرهنگ شفاهی هزاره های غزنین نوشته:  حفیظ الله شریعتی سحر.

یک: من حفیظ را بیشتر با شعر می شناسم تا با اثر نثری. دوست دارم که او شاعر بماند همان طور که شاعری خوبی هست. این باور از آنجا شروع می شود که شبی در شب های شعر گیلان پسر ریز نقش، ساده، مهربان و خوش لهجه روی سن رفت و با لهجه شرق ایران یک غزل و یک شعر سپید خواند که تلخ و از نظر ساختار و فرم بسیار قوی بود.  فردا شب در کنار ساحل تنها بود و دور از کسان و هیاهوی اطرافش با دریا حرف می زد. دلم برایت گرفت. به من گفته بودند که شاعران افغانستانی غمگین اند. وقتی با سلام من خلوتش به هم خورد، رو بر گرداند. اشک شوری را بر گونه هایش دیدم.آن لحظه را هرگز فراموش نمی کنم.آن غروب غمگین را با حفیظ تنها گذاشتم . شب در هوتل به دیدارش رفتم. با  نخستین دیدار با او گرم و صمیمی شدم . او با تلخی برایم از وطنش گفت و از شهرش غزنی و از هزاره های مهربان که امروز با آن ها به خوبی آشنایم. زیرا همرا با حفیظ، استاد ابوالفضل بیهقی در تاریخ بی مانندش آنان را به من آشنا کرد.که هزاره ها و هزارستان همان غرجستان کهن و باستانی است.

 از آنجایی که هر دو در یک دانشگاه درس می خواندیم پس از آن دیدار، دیدار تکرار شد. امروز او از دوستان خوب و صمیمی من است. باید اضافه کنم که حفیظ مسوول شعر دانشکده  علوم اجتماعی علامه طباطبایی است. چند روز پیش کتابی به من داد که بخوانم. شب با ولع تمام خواندم و لذت بردم. خواستم این کتاب را به دوستانم معرفی کنم. از حفیظ هم سپاسگذارم که من را با وطن دومم افغانستان و هموطنانم- هزاره ها به این خوبی آشنا کرد.

 دو: ماکسیم گورکی گفته است: « بدون آگاهی از آفرینش شفاهی مردم، تاریخ حقیقی توده های زحمت کش را نمی توان فرا گرفت .» در حقیقت هم بدون شناختن میراث های فرهنگی نسل های گذشته، قادر به تجسم زندگی آن ها نخواهیم شد. اساطیر و داستانهای بازمانده از گذشته های خیلی دور برخی از اقوام و ملل تنها منابعی هستند که پرتوهایی بر دوران پیش از تاریخ آن ها می افکنند. با توجه به این اصل هنر و ادبیات مردمی به منزله مصالح اولیه شاهکارهای بشر بشمار می آید. بخصوص، ادبیات، هنرهای زیبا، فلسفه و ادیان مستقیما از این سرچشمه سیراب شده و هنوز هم می شوند. این سرچشمه افکار مردمی که نسل های پیاپی همه اندیشه های گران بها، عواطف و نتایج فکر، ذوق و آزمایش خود را در آن ریخته اند، گنجینه زوال ناپذیری است که شالوده آثار معنوی و کاخ با شکوه زیبایی های بشریت بشمار می آید.

 سه:  به نوشته حفیظ، هزاره‌هاي غزنين مانند ساير هزاره هاي افغانستان یکی از اقوام كهن و بومي افغانستان است. هزاره هاي افغانستان  خود سی درصد جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند. اينان مردمی اند صادق، درستکار، آرام و صلح جو و در عین حال شجاع پرکار و زحمتکش و مشاغل طاقت فرسا دارند ولی کم در آمد اند. هم چنین اغلب کارهای تولیدی و سازندگی کشور بدوش این مردم است.

 بنا بر نوشته حفیظ در این کتاب، خاستگاه هزاره هاي غزني منطقه‌ایست کوهستانی که در جنوب غربي افغانستان موقعیت دارد. باشندگان اين منطقه به زبان فارسی دری و به گويش هزارگی صحبت می کنند. گويش هزارگی دارای واژه های بسیار ترکی باستاني است. در عین حال تعداد زیاد واژه های اصیل و متروک فارسی دری شامل واژگان گويش هزارگی هستند. به نظر می رسد در این کتاب، نگارنده بیشتر به هزاره های دی میرکشه تکیه داشته که با توجه به نوشته وی چنین دسته بندی می شود:

قبیله دای میر کشه: که شاخه های قومی آن در ولسوالی های جا غوری،جغتو، قره باغ، ناهور،خواجه عمری ولایت غزنی سکونت دارند که شامل شاخه های آته شامل ده مرده، هیچه، بابه،  مسکه، خوشه، پشي، ئ شير داغ و شاخه اي گری، با غوچوری، ایذدری، و همين طور: کمر ک، بهبود، قطغیت، شاهو، محمد خواجه، الیاس، اکنه، شیر زایده، باریک وغیره می باشند.

 همین طور از کتاب بر می آید که ولسوالی‌های هزاره نشين غزني چنين اند: جاغوری، مالستان، ناهور، جغتو، قره‌باغ، خواجه عمری، اگر چند در ولسوالي هاي ديگر غزني نيز هزاره ها زندگي مي كنند.

و اما در اين پژوهش و جستار كه گذر است كوتا و نخستيني از فرهنگ و ادبيات شفاهي هزاره هاي غزني، از فرهنگ غني و پر بار اين مردم بهره برده شده است. با توجه به کتاب، بيشتر هزاره هاي مالستان، قره باغ و جاغوري مورد توجه بوده است. زيرا حفیظ به من می گفت: که خود اهل اين حوزه فرهنگي است.

چهار: گزیده ای عناوین این کتاب چنین است:  ترانه جرو جو، فردوسي در باورهاي عاميانه هزاره هاي غزنين،  مخته- سوگسروده هاي زنان بداهه سراي هزاره هاي غزنين، لالگ ها- نغمه هاي دختران هزاره هاي غزنين، زن در ضرب‌المثل هاي هزاره هاي غزنين، واژه ها و تركيب هاي استفاده شده در تاريخ بيهقي، يگانگي و دگرگونگي امروز آن در گفتار مردم غزنين با تكيه به گويش هزاره هاي استان غزني، لالايي نخستين موسيقي آوازي زنان  هزاره هاي غزنين، سبک موسیقی هزاره های غزنین، و نه افسانه از افسانه های هزاره های غزنین. این کتاب در حوزه مطالعات فرهنگی و مردم شناختی کتاب در خور توجه است. خواندگان با آن می توانند گوشه ای از فرهنگ کهن و غنی هزاره های افغانستان باستانی را در یابد که غنیمتی است بس بزرگ. به علاقه مندان فرهنگ شفاهی این کتاب را توصیه می کنم. به حفیظ خان هم درود می فرستم. شاد باشید.

تهران خوابگاه علامه

 

 

راز بزرگ

 

آدم- ابوالبشر

نخستین آهش را برای تو کشید

وقتی بهشت را ترک می کرد

و غار نشینان با تیشه های سنگی

تو را بر دیواره ها تصویر می کردند

تو راز بزرگی

که مرگ را به شادی

و شادی را به عشق بدل می کنی

به جهت نیست

که خدا جاودانگی اش را با تو قسمت کرده است.

.........

شعر های کوتاه

 

صادقانه ترین رویا

جاری چشمان توست

که قافله ای در کنار آن اطراق کرده باشد.

.........

گیسوان فروهشته ات را رها می کنی

شب می شود

........

در این فصل بی پرندگی

به یا کریم ها دلخوشم

.....

آهسته بمیر وطنم

دعوا سر لحاف ملا عمر است

......

تو کلاف سر در گمی

وطنم !

عمریست وانگشته ای

....

هفت خوان

 

هفت خوان

 

چه ساده لوحم من

چه ساده به فانوس های دل بسته ام

که شعله هایش جز با خون دل نمی سوزد

و چه ساده به سراغت می آیم

و با سنگ پرانی طفلانت

کال از شاخه می افتم

پیش از آن که جاذبه تنت را جواب گفته باشم

نفرین بر این زندگی

که حتی نتوان سیبی را به تاخیر از آن چید

حالا دکمه های پیراهنت را بر من ببخش

تا انار های جهان را یکه چین کرده باشم

و دامنت را تا بر آن سجده برده باشم

بانو!

 چیزی بگو

لااقل تکه ای از روسریت را بر من ببخش

تا زخم کهنه ام را ببندم

و شانه ات را

تا جاودانگی جهان را در یافته باشم

نه بانو!

تو هفت خوان منی

که تا ابد ناگشوده خواهی ماند.

............

هایکو پاره ها

 

از ایسم ها شروع می شوی

گفتگوی تمدن ها

هنگامی که مدنیت

از کنار کوره های آدم سوزی آغاز می شود

...................

پیرهن یوسف

آبروی زلیخاست

اگر طعم عشق

چیدن باشد

....................

تو آیات علقی

که شوق تماشایت

سجده واجب را در پی دارد

.....................

 

کاکا

کاکا

به دوستان پشتو زبانم شینکی و آدم خان که شبی در خانه شان زندانی بودم.

 

ما نه بر سر رنگ

که بر سر کوتاه و بلند بینی مان جنگیده ایم

*

هنگامی که سنگ می اندازی

و سیب های کال خانه ام

خواب کودکان را می آشوبانند

و من آشفته با تکه ای از درخت می رسم

و تو با تبر قندهاری در می گشایی

*

همسایه شب قرق کرده است

خون در آب حل نمی شود

پیراهنت را بر زخم هایم ببند

پیش از آنکه فشار دستی

شقیقه های مان را منفرد کند

و من و تو در نیمه راه سرگردانی

با پای بیقرار

سر گردان شک و سوال باشیم.

*

کاکا به خاطر بسپار

من و تو شاخه های یک درختیم

تا به هم گره نخوریم

گل نمی دهیم.