راز بزرگ
آدم- ابوالبشر
نخستین آهش را برای تو کشید
وقتی بهشت را ترک می کرد
و غار نشینان با تیشه های سنگی
تو را بر دیواره ها تصویر می کردند
تو راز بزرگی
که مرگ را به شادی
و شادی را به عشق بدل می کنی
به جهت نیست
که خدا جاودانگی اش را با تو قسمت کرده است.
.........
شعر های کوتاه
صادقانه ترین رویا
جاری چشمان توست
که قافله ای در کنار آن اطراق کرده باشد.
.........
گیسوان فروهشته ات را رها می کنی
شب می شود
........
در این فصل بی پرندگی
به یا کریم ها دلخوشم
.....
آهسته بمیر وطنم
دعوا سر لحاف ملا عمر است
......
تو کلاف سر در گمی
وطنم !
عمریست وانگشته ای
....
+ نوشته شده در یکشنبه هفدهم خرداد ۱۳۸۸ ساعت 13:59 توسط حفيظ ا... شريعتي سحر
|