دهستان پیدگه

بخش چهارم

تخريب زيستگاه

توسعه كشاوزي، اسكان انسان‌ها، و طرح‌هاي زيربنايي در اكثر زيستگاه‌هاي طبيعي پیدگه تغييراتي به وجود آورده است. افزايش تعداد دام بدون توجه به ظرفيت محيط و فصل مناسب در تخريب و كاستن گياهان نقش بسزايي داشته و اين به نوبه خود به از بين رفتن سم داران شده است. تقريبا تمامي مردم روستايي ساكن در پیدگه بز، گوسفند و گاو پرورش مي‌دهد. اين مسئله مدت زيادي است كه به مانعي در حفاظت از حيات وحش تبديل شده است. زیرا مردم آنان را بیرویه شکار می کنند تا آسیبی که دامداران نزند. چون دامداري به تجارتي فراگير تبديل شده است و چراي بيش از حد به خصوص در مناطق که باید حفاظت شود، كماكان رايج است (كه در فصول خشك به تغذيه دام ها بدل مي‌شود). فرايند تبديل زمين به بيابان بسياري از مناطقي را كه حیات وحش در آن زندگي مي‌كند از بين برده و مناطق وسيعي را به محيط تخريب شده، كه داراي ارزش اقتصادي با حيات وحش اندكي مي‌باشد، تبديل كرده است. در چنين شرايطي، مناطق که باید حفاظت شود به مكان‌هايي ايده‌آل براي چراي دام تبديل مي‌شوند. از طرف دیگر مردم برای علوفه زمستانی و هیزوم نیز از بیشه زار ها استفاده می کنند که بر تخریب محیط زیست افزوده است. بيشه‌زارها تخريب شده‌اند. رودها به خشكي گراييده‌اند مگر پس از بارندگي سنگين. لذا تعداد بسيار كمي حیوان وحشی باقي مانده است.

ادامه نوشته

دهستان پیدگه

بخش سوم

گویش و لهجه

گویش و لهجه پیدگه مانند سایر مناطق جاغوری و استان غزنی از گویشهای فارسی نو است که مانند گویشهای دیگر به نسبت زبان رسمی کمتر تحول پذیرفته و از این رو بسیاری از ویژگی‌های فارسی کهن و ترکی باستانی را نگه داشته‌است. چون پیدگه در منطقه‌ای کوهستانی واقع شده، در گذر تاریخ کمتر مورد تاخت و تاز و هجوم قرار گرفته و در نتیجه گویش آن نیز پاکیزه و دست نخورده باقی مانده‌است. با توجه به اينكه تا كنون در مورد گويش مردم پیدگه جاغوری كار تحقيقي نشده است اما زبان مردم پیدگه بدليل همسايگي با غزنی، نزديكي و همگونی زيادي با فارسی دري دارد. لهجه قشر جوان به دليل همجواري با شهرهاي ديگر و مهاجرت به طرق مختلف و تحصيلات تحت تاًثير فرهنگ شهري قرار گرفته و تا اندازه اي لغات و اصطلاحات شهري را به كار مي برند. اين گويش محلي و خاص اين منطقه مي رود تا با گسترش و نفوذ فرهنگ شهري به فراموشي سپرده شود.

ارتباطات

رشد و توسعه نظام ارتباطی پیدگه به دلیل کوهستانی بودن آن بسیار کم بود که اکنون با استفاده از تکنولوژی مدرن با سرعت زیادی در حال رشد است. بیشتر از ۸۰ فیصد منطقه پیدگه زیر پوشش مخابراتی روشن و اریبا قرار دارد. در پیدگه بیش از 100 نفر صاحب تلفن همراه هستند

ادامه نوشته

 دهستان پیدگه

بخش دوم

محصولات، سوغات وصنایع دستی

از مهم‌ترین صنایع دستی دهستان پیدگه می‌توان پارچه بافی از نوع سنتی، سفالگری سنتی، برک بافی، گلیم، نمد مالی، سوزن دوزی را نام برد.

محصولات و سوغات اصلی منطقه را خشکبار، گیاهان دارویی، بادام، پارچه های سوزن دوزی
گردو، انواع کشک، قره قروت و
... تشکیل می‌دهد. از دیگر اقلام صادراتی پیدگه می‌توان به جامه پشمی بومی، فرش‌های دستباف و پوست گاو و گوسفند و سمور اشاره کرد. صنایع دستی مانند: فرش‌های دستی، گلیم، نمد یا نماد، و جاجیمبافی در پیدگه به طور خودجوش توسط زنان درست می شود.

به دلیل سه دهه جنگ و خرابی، این منطقه از آبادانی و پیشرفت بازمانده‌ است. پیدگه ظرفیت اقتصادی زیادی دارد، اگر در این بخش سرمایه گذاری و پژوهش‌های گسترده به عمل آید، مطمئنا رشد اقتصادی سریعی را در پی خواهد داشت و نیز فرصت‌های شغلی چشمگیری ایجاد خواهد شد.

ادامه نوشته

 

دهستان پیدگه

( به خواهر لطیفم لطیفه سحر و تمام خواهران بی نام و نشانم در پیدگه)

 

پیدگه: دهستان است در فاصله 15 کیلومتری شهرک سنگماشه در خاور غزنی که، دارای  16 روستای کوچک از بخش مرکزی شهرستان جاغوری است.

دهستان پیدگه، از چهار طرف در میان کوه قرار گرفته و راه ارتباطی آن گذرگاه های است که آن را به پشی، سنگماشه و بابه وصل می کند.

وسعت پبدگه دو صدکیلومترمربع و مرکز آن کوشه چمبر است. این دهستان در ارتفاع 2500 کیلومتری از سطح دریا قرار گرفته‌است.

فاصله پیدگه تا مرکز شهرستان 15 کیلومتر، تا مرکز استان غزنی145 کیلومتر و تا کابل 235 کیلومتر است. پیدگه، دهستان کوهستانی است و در آن‏ کوهها و دره‏های عمیق و حاصلخیزی وجود دارد.

نامگذاری

به نظر نگارنده واژه پیدگه مرکب از دو جزء "پیاده" و پسوند "گاه"  است‏. "گاه" در پارسی باستان پسوند بوده و در واژه های خرگاه، گذرگاه و... دیده می شود."پیاده " زیرا که پیاده گاه لشکر بوده است. یا  شاید روزگاری دارای کاروان سرای بوده که کاروانان در آن پیاده می شده است. این نام یادگار آن روزگار نیکو است. یا احتمالاً در دوران حکومت غزنویان  توسط مردم محل به عنوان منزلگاهی در حاشیه خاکریز باستانی و در مسیر عبور از غزنی به سنگماشه  و به سمت شمال خراسان بزرگ و فرارود ( ماوراءالنهر) بنا شده‌است. این وجه تسمیه یا نامگذاری درست تر به نظر می‌رسد. وجود محله‌ای به نام "سیا خاک" و" پامی خاگاه" ( گورستان)  قدیمی در بافت قدیمی سایه خانه پیدگه، کاوشهای به عمل آمده از قلعه خاکریز در " کوه خاکریز" و " خارتیزک"، و نیز نقاشی های سنگی به‏ دست آمده از  کوه پیازک در نزدیک خاکریز و آثار بسیار باستانی از بیشتر منطقه، سنگ نگاره در دره های "ریزه پیازک" پیدگه ( جابی غولجه)، نقاشی چند آهو با شاخ های بس بلند، حکایت از قدمت چند هزار ساله آن دارد. همچنین علاوه بر وجود گورستان قدیمی در سایه خانه( پامی خاگاه) و در اغلب روستاهای ریز پیدگه دال بر قدمت تاریخی این منطقه‌است. نام برخی از روستاهای ریز پیدگه دارای ریشه پهلوی و اساطیری و ترکی هستند، مانند: لوده، قاش، قول آسیاب، لوطو که ترکی اند. مارسنگ و غارسنگ که باور اسطوره ای دارند. پامی، کوشه و چمبر که دارای ریشه های زبان پهلوی اند.

ادامه نوشته

اساسنامه انجمن دانشجویان و دانش آموختگان افغانستان

اساسنامه انجمن دانشجویان و دانش آموختگان افغانستان

متن پیشنهادی اساسنامه

نشانی انجمن: www.adaafghanistan.blogfa.com

اشاره: این اساسنامه توسط دکتر حفیظ الله شریعتی سحر نوشته، گردآوری و تدوین شده است. با کمک تک تک اعضای انجمن اصلاح خواهد شد و در نشست آینده مجمع عمومی تصویب خواهد شد.

ساعت ٢:٤۳ روز شنبه ٤ قوس ۱۳۸8

بنام خدا

با سلام خدمت تمام دانشجویان و دانش آموختگان و علاقه مندان افغانستانی دانشگاه های افغانستان و خارج از کشور در پی اساسنامه انجمن دانشجویان و دانش آموختگان افغانستان

آمده است. خواهشمند است اساسنامه فوق را با دقت مطالعه فرموده و نظرات سازنده خود را به انجمن ارسال نمائید و یا در بخش نظر ها یادداشت کنید.

با سپاس

ادامه نوشته

 

  اشاره: نازنین برادرم مهدی در هند است. فیلش یاد هندستان کرد و رفت. ما را با اندوه فراوان جا گذاشت. وقتی به ایران برگشتمُ نبود او چون دیواری بر من آوار شد. ای دل غافل! صادقی در کرمان شاه. شایان در پاوه. ناهید گرفتار خواندن جزوه های فوق لیسانس. من گرفتار تلخی و آشفتگی تهران. در تهران وقتی همه بود من فال می گرفتم و حافظ می خواندم.حالا در هند مهدی به تنهایی فال می گیرد.  مهدی نازنین در دوران بیماری چون برادر من را در آغوش داشت که تنهایی برایم بی معنا شده بود. حالا او تنهاست. او را به خدا می سپارم و برای روزی که او از هند بیاید و بچه ها گرد هم بیایند چشم به راه می مانم. مهدی جان زود بیا. عزیزم ترا به خدا می سپارم. من هم مثل تو تنهایم. خیلی تنها تر از تو. غربت  در من دیرگاه و بومی شده است . امید که خدای ما هیچ گرگ بیابان را تنها نکند و از آشیانه اش دور.  عزیز دور افتاده ام در پناه حضرت حق باشی.

این هم فال های مهدی برای ماها:

برای همه ی آنهایی که این روزهایادم کردندیا من یک جورهایی یادشان بودم فال گرفته ام.اینروزها اینجا عید است و تا دو هفته همه چیز تعطیل است.خب در خانه نشستن و هی تنهایی را دوره کردن باید هم آدم را ببرد به دیوان حافظ و تفالی...از دیوان قدیمی پدرم که تاریخ چاپش به دهه ی 20برمی گردد برایتان فال گرفته ام و در انتخاب بیت ها برای همه از قانون یکسانی استفاده کرده ام بجز چند نفری که بیت آخر فالشان را هم اضافه کرده ام.پرواضح است برای همه ی آنهایی که نامشان اینجاست دلتنگم.


 

سارا:

گفتم دعای دولت او ورد حافظ است      گفت این دعا ملائک هفت آسمان کنند

 علی رضا صادقی:

نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست       عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد

 سیمین کشاورز:

گر تیغ بارد در کوی آن ماه     گردن نهادیم الحکم لله

حافظ چه نالی گر وصل خواهی      خون بایدت خورد در گاه و بیگاه

 شایان ربیعی:

حال دل با تو گفتنم هوس است    خبر دل شنفتن ام هوس است

همچو حافظ به رغم مدعیان       شعر رندانه گفتنم هوس است

 حامدطالبیان:

حافظا عشق و صابری تا چند    ناله ی عاشقان خوش است،  بنال

 مهدی مولایی:

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردیم     یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت

 زهرا چوپانکاره:

بس که در خرقه ی آلوده زدم لاف صلاح     شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم

 مینا نوروزی:

گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند     ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست

 جلال سمیعی:

گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود    پیش پایی به چراغ تو ببینم چه شود

خوجه دانست که من عاشقم و هیچ نگفت     حافظ ار نیز بداند که چنینم چه شود

 میلاد شاکر:

به جز هندوی زلفش هیچ کس نیست     که برخوردار شد از روی فرخ

غلام همت آنم که باشد                    چو حافظ بنده و هندوی فرخ

 حفیظ خان:

رموز مستی و رندی زمن بشنو نه از واعظ     که با جام و قدح هر دم ندیم ماه و پروینم

 هادی مسعودی:

به حسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد        تورا در این سخن انکار کار ما نرسد...

 مریم جانقربان:

درویش مکن ناله زشمشیر احباء    کاین طایفه از کشته ستانند غرامت

کوته نکند بحث سر زلف تو حافظ    بیداد لطیفان همه لطف است وکرامت

 مهنازهمتی:

پندعاشقان بشنو وز در طرب بازآ    کاین همه نمی ارزد شغل عالم فانی

 کاظم:

بی تودر کلبه ی گدایی خویش    رنجهایی کشیده ام که مپرس

همچوحافظ غریب در ره عشق    به مقامی رسیده ام که مپرس

 زینب حیدری:

چوعاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود    ندانستم که این دریا چه موج خونفشان دارد

 خودم:

درین زمانه رفیقی که خالی از خلل است    صراحی می ناب و سفینه ی غزل است

...به هیچ دور نخواهند یافت هشیارش       چنین که حافظ ما مست باده ی ازل است

 

پ ن 1:رفقایی که اسمشون بالا اومده اگر توصیه من رو قبول می کنن برن غزل کاملی رو که به فالشون مربوط میشه پیدا کنند و بخونند

پ ن 2:رفقایی که اسمشون بالا نیومده هم مصداق این بیت حافظ هستند که می فرماید:

                          گرچه یاران فارغند از یادمن  از من ایشان را هزاران یاد باد