رقص هزارگی

 درآمد

به یاد بیاوریم روزی را که در دامنه های کوه بابا در هزارستان بزرگ هنگام شكار آهوی كلان و فربه چنان، شادي و خوشي به تك تك افراد شکارچی هزاره، مردان و زنان طایفه و خاندان ها روي آورد كه همگي، خواه نخواه،‌ بجست و خيز برخاسته، هنگامه ای از شادی سر دادند و دست يكديگر را گرفته، بگرد آنچه بدست آورده بودند، به پايكوبي و دست افشاني پرداختند، و چمان و چرخان دایره وار بچرخیدند. در همين جست وخيزها، شادی ها و پايكوبي‌های همگاني بود كه از يك نواختي و هماهنگی جنبش‌ها و جستن آن ها «‌ضرب» و «وزن» (ريتم) پديدار گرديد. موسیقی طبیعی و ریتم تند و آرام زاده شد و کلام موزون جای نثر طبیعی زبان را گرفت. این ضرب و وزن نخست با چک چک کردن، چکی چکی( كف زدن) نواختن دست ها به هم و كوبيدن دو چوب بيكديگر، زدن دو سنگ به هم دیگر و بازی با شمشیری که با آن شکار را از پا در آورده بودند و در پایان با زدن كنده‌هاي توخالي، دمیدن بر نی و طبل و دهل در یک هماهنگی بزرگ ‌توالي و توازن را به وجود آورد که ریشۀ نخستین رقص هزارگی است.

ادامه نوشته

دکتر لالی مه سرگردویه بیخی

 

عیدقربان(ع) بود و من دلتنگ از اینکه ایکاش در وطن بودم و اینکه عید در کنار دوستان و هم قراغان نیکو است. نشستم و خبری از کسی نیامد. به خواجۀ شیراز رو آوردم و گفتم ای لسان تو غیب! بر ما دریچه ای از غیب به گشا که گفت:(فیض روح القدوس ار باز مدد فرماید. دیگران هم بکند آنچه مسیحا می کرد.) گفتم شاید نظر نیکوی خواجه این باشد که:( فیض قدس ار طلبی خانه فیاض برو.) با خود به گفتمان پرداختم که یکی عزیز فیاض است که در کویته پاکستان است و دیگری شیخ فیاضی است که در جاغوری لم بر لمکده داده و از آن خود حاکمیتی دارد. یکی هم فیاض لومان جاغوری است که او راه به مجلس ملی نبرده شاید مهمان نپذیرد. شاید هدف خواجه: فیاض ارزگان باشد که وی دور از ما دل در گروی ریاست دارد. پس هدف خواجه از فیض روح القدوس که باشد ؟

ادامه نوشته

عقابان بلند پرواز ازره

(به یاد شیرین هزاره و شهدای چل دختران)

 در شب های بلند زمستان که خواب مان نمی برد پدر و گاهی مادر برای ما قصه می گفت. قصه های زیبا و جذاب که با شنیدن برخی از آن ها خوشحال می شدیم و با برخی دیگر غمگین. از قصه های دیو و پری گرفته تا هفت خوان رستم که هر کدام شیرینی خاص خود شان را داشتند. یکی از قصه های که مادر می گفت: حکایت دردناک و غم انگیز چل دختران بود. قصه که شروع می شد، هالۀ از اندوه دور مادر را فرا می گرفت. لحن حکایت مادر عوض می شد و ما خود را برای یک دور اشک ریختن آماده می کردیم. با شروع قصه، مادر آه بلند می کشید و ما لب های کودکانه مان را غنچ می کردیم که نشانه ای از نهاد غم انگیز و ناآرام مان از این حادثه بود. قصه که کم کم به پایان می رسید، مادر آرام آرام اشک می ریخت و ما او را همراهی می کردیم. پایان قصه صحرای کربلا بود و صدای هق هق، اشک و ناله خانه را پر می کرد. حکایت دردناک چل دختران که از مادرم شنیده بودم چنین شروع می شد:

 

ادامه نوشته


نگاهی بر آداب و رسوم نامگذاری نوزادان در هزارستان

(پیشنهادی برای جایگزینی نام های غیر پارسی به پارسی)

 

درآمد

در گذشته های نه چندان دور بسیاری از نام های هزاره ها فارسی بودند. هزاره ها با توجه به هویت ملی، قومی و پیشینه ای فرهنگی و ادبی شان تلاش داشتند که نام فرزندان شان فارسی باشند. اگر به چند نسل گذشتۀ هزاره ها برگردیم می بینیم که نام های آن ها بیشتر فارسی اند. به طور نمونه پدر بزرگ پنجم نگارنده(نوتا) است که ریشۀ پهلوی دارد. پس از وی(مسکه، آته، جاغوری، کهتر و مهتر، ظرفی تا قولی، قولنی، بیغزی و...) همه فارسی اند. این نام ها همه ریشه های پهلوی و اویستایی دارند و در معنا بسیار نغزند. اگر چند برخی از نام های هزارگی به سبب ترکیبی بودن نژاد هزاره ها ترکی و مغولی اند. این نام ها نیز در بافت نامگذاری هزاره ها خوش نشین اند. به طورنمونه مغوله یکی از نام های ترکی مغولی هزارگی است که در فارسی پسینگاه معنی زیبارو را یافته است. مغول دختر یعنی دختر زیبارو. بنابراین به نظر می رسد اوسانۀ مغول دختر و ارب بچه هیچ ربطی به طایفۀ مغول های هزارستان نداشته باشد. بلکه  هدف از مغول دختر، دختر زیباروی اوسانه ای باشد. چنانچه ترک در فارسی به معنای زیباروست. وقتی حضرت حافظ می گوید: اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا. هدف وی از ترک شیرازی زیباروی شیرازی است.

ادامه نوشته