عیدقربان(ع) بود و من دلتنگ از اینکه ایکاش در وطن بودم و اینکه عید در کنار دوستان و هم قراغان نیکو است. نشستم و خبری از کسی نیامد. به خواجۀ شیراز رو آوردم و گفتم ای لسان تو غیب! بر ما دریچه ای از غیب به گشا که گفت:(فیض روح القدوس ار باز مدد فرماید. دیگران هم بکند آنچه مسیحا می کرد.) گفتم شاید نظر نیکوی خواجه این باشد که:( فیض قدس ار طلبی خانه فیاض برو.) با خود به گفتمان پرداختم که یکی عزیز فیاض است که در کویته پاکستان است و دیگری شیخ فیاضی است که در جاغوری لم بر لمکده داده و از آن خود حاکمیتی دارد. یکی هم فیاض لومان جاغوری است که او راه به مجلس ملی نبرده شاید مهمان نپذیرد. شاید هدف خواجه: فیاض ارزگان باشد که وی دور از ما دل در گروی ریاست دارد. پس هدف خواجه از فیض روح القدوس که باشد ؟ القصه در بحر خیالات و اوهام مستغرق بودم که ناگهان بر من گذشت که شاید هدف خواجه حافظ شیراز حضرت خواجه موی سپید ما و بزرگ خانه ادبیات افغانستان در تهران شیخنا محمد حسین فیاض باشد. اما او هم که مستغرق عالم مجردی است و پس از مبارزۀ تناتن با عده ای از پارلمان روها که سرانجام آنان جوان مردانه با بدو بدوی زیرکی جرنگانه که فیاض ما علیه الرحمه چنان نمی خواست و سیاست را هم پاکیزه طالب بود؛ برفتند و فیاض با اهل و عیال به دنبال آنان ساکن کابل شد و اکنون به تنهایی مقیم تهران است، پس به حتم مهمان نمی خواهد. هاتف را برداشتم و زنگ زدم که ایشان در دسترس نبود که بود اما هاتف اشغال می زد. گفتم شاید ایشان(باکول) برای خانمش(آجی) دلتنگ شده باشد و در کابل در حال زنگ دادن است. عجالتا این دوبیتی (آجی، باکول شیشته زانو به زانو) را بفریستم که اندوه از وی بزداید که شاید دعوتی از ما بنماید و چنین از تنهایی بدرآیم و غم از دل برگیرم. دوبیتی ره گوشه ای تلفن همراه را بگرفت و به فیاض رسید و وی عزیزانه جواب داد و در فیس بوک گذاشت که ناگهان عزیز فیاض نمایان شد و قد چنان با دوبیتی بیاراست که سرو چنان نیاراسته باشد و چنین شد که شما می خوانید:
المقدمه حفیظ الله خان شریعتی برای حضرت خواجه موی سپید ما و بزرگ خانه ادبیات افغانستان در تهران شیخنا محمد حسین فیاض چنین نوشت:
آجی، باکول شیشته زانو به زانو
نرمک نرمک موخره قورمه کچالو
مه صدقه تو شونوم آبه خداداد
امو کمک قورمه تو خوب مزه داد
عزیز فیاض:
ایلبی گردو، اولبی گودویه بیخی
ڈاکتر لالی مه سرگردو یه بیخی
قورمی آبی خداداد دیل شی بوردہ
بچوم جیگرگ بلدی خوردو یه بیخی
محمد حسین فیاض:
داکتر لالی، آبه زوزاد نداره
سرواز بوگوم که خداداد نداره
دوا، تایض جادو جمبل کنی مو
خیال پلو یک داماد نداره
عزیز فیاض
کاری ڈاکتر دہ پیشی چیم مو روشه
کی ساڈگان بشه او دیل شی خوشه
غدر قورمه پلو ره اوش کده او
دووا تائیز نکو آئین شی جوشه
محمد حسین فیاض
ده شعر آزرگی تو یکه تازی
مه ترس خوردوم که مره بیدی بازی
صبا موروم پیش حفیظ لالی خو
موگوم عزیزموگه: تو خیلی نازی
عزیز فیاض
فیاض لالی درمه استاد شومو یید
اوکس که بیدیه ماره یاد شومو یید
آر دوئ شوم قد ڈاکتر پیشید ده میدو
موریدی آبی خداداد شومو یید
محمد حسین فیاض
الی لالی که یکنیمه مه تویی
ده شعر آزرگی نیمه مه تویی
مه چون اوری و یا زیمین ریزگگ
ده ای زمین بلن ارمه مه تویی
عزیز فیاض
پور از کیمیایه آر توره تو، گپ تو
پور از افتاوی موسخندی دولب تو
ده دونیایی دیلی ریزه بیرار تو
اوباما ام که بایه ندره دپ تو
*
و من به گفتم تمت بلاخیر
و تمام شد در تاریخ دلو دو هزار و سه صدو هشتاد و نه
الحقیر بدون تقصیر و همواره حق بی جانب حفیظ خان شریعتی(سحر)