به دکتر حفیظ و غربت تمام نشده نی اش
این غزل را به دکتر حفیظ وغربت تمام نشدنی اش ،تقدیم می کنم.
اگر سفرنامه ایشان را خوانده باشید مثل من غصه می خورید از اینکه جناب دکتر حتی در زادگاهش غریب است.
به تعداد ” ردیف ” این شعر” زبانم لال ” را در ته دلم فریاد کرده ام . حفیظ جان برای نوشتن وسرودن گوشه ی از رنجهای مردم اش، به عمر صدساله نیاز دارد که برایش آرزو می کنم.
زعیش ونوش جهان بی نصیب می میری
غریب زاده شدی و غریب می میری
نوشته ای که جهان تلخ بوده درکامت
نوشته ای که به شکل عجیب می میری
نبوده در سر تو فکر هیچ حوایی
نگفته ای سخن از طعم سیب می میری
شکوه سادگیت را جهان نمی فهمد
شبیه خنده ی خود دلفریب می میری
کسی نبوده به فکرت، علاج درد تورا
بدون آنکه بفهمد طبیب می میری
حفیظ ! شاعر رنج هزارساله ی من
غریب زاده شدی و غریب می میری
نوشته شده در تاریخ ۳۰ / میزان / ۱۳۹۰ توسط: علی مدد رضوانی