پسرنوح با بدان بنشست…! (سخنی چند با سادات هزاره)


 جابه جایی قدرت و تکانه های گروه مرجع دینی و مذهبی را نمی پسندند و آن را به نقد می گیرند. اما برخی از سادات چنین نقدی را بر نمی تابند و با ابزارهای دینی و مذهبی به پاسخ نقدها بر می آیند و چنین است که گفتمان درون قومی هزاره ها به چالش کشیده می شود و بحران هویت در جامعه سادات هزاره رونما می شود. لذا در چنین رویکردی یک پرسش نادرست همواره می تواند پاسخ های نادرست تری را به همراه داشته باشد و یک پیش فرض نادرست، بی شک ما را به نتایجی بازهم نادرست تر می رساند.

ادامه نوشته

خوناب تلخ خاطره های ارزگان

 

(کوچی ها دوباره برگشته اند و بر تپه های زیبای دی میرداد سیاه چادر زده اند، دولت در پی امتیاز طلبی است و کوچی ها خرامان امتیاز طلب و هزاره ها رو به جامعه مدنی دارند. خارجی ها به تماشا نشسته اند که این نمایشنامۀ تلخ و تراژیک به پایان برسد تا بگویند چقدر خوب نمایشنامه ای بود این. و اما ما و من و شما نیازمند یک فریاد و یک جیغیم همراه با یک حرکت سریع که پایان این نمایشنامه را دیگرگونه فرجام بخشد. فریادی که هندوکش را تکان بدهد و کوه سلیمان را بلرزاند. جیغی که هیرمند را به حرکت وادارد و سیلاب آن به این نمایشنامۀ تلخ پایان بخشد. فریادی که به تمام مخته ها، نوحه ها و روضه ها پایان دهد و دیگر کسی توان نیابد برای ما نمایشنامه بنویسد).

ادامه نوشته