مولوی ها
به ملا عمر
نمي دانم
جنرال هاي پيش از جنگ
و مولوي هاي پس از جنگ
چه فرقي با هم دارند
برادر !
چه فرق مي كند
سگ ها پارس كنند
و يا گرگ ها زوزه بكشند
اين خواب خواهر من است
كه آشفته مي شود
...................................
زخم هاي ورم كرده
به جناب حامد كرزي
با فتيله هاي خيس زندگي
و ديگدان هاي خاموش نياكانم
تكليف كرده اند
كه روي زمين هاي چسبناك مين
خيز بر دارم
و روز هزار بار
از چاه هاي خستۀ تاريخ
و دلوهاي كهن وطن ام
اسطوره هاي جنگ را بالا بكشم
و در آستانۀ در
با نام هاي كوچك سرگردان
و اجساد موميايي شده ي پدرانم
شناسنامه ام را
و القاب رنگ باخته ام را
باز سازي كنم
و به احترام پا برهنه ها – كوچي هاي دوره گرد
از عرض جغرافياي بدنم
چيزي ببخشم
تاگردنه گيران محترم
پيامبران اولوالعزم جهاد
ام القراي اسلامي را
با مرده شوي خانه هاي مدرن
نشانم دهند
و جهان بر القاب هاي عاريه ام
غبطه بخورند
تا خوشبختي ام را در كنار مين ها
و كشتزار خشاب و خشخاش
تجربه كنم
و آكنده باشم
با تنديس ها و عكس هاي چهار رنگ
از قاتل پدرانم
تا در مه صبحگاهي
در زير پاي سربازان
و فرماندهان ديروز
با كش و قوسي
گل بدهم
صبح ها بدست بوسي ياران احمدشاه بروم
ظهر ها به ديدن سلاخ ها و باج گير ها
و شب را به تماشاي
زنان سرخاب زدۀ كابل
كه براي شهزادگان زرين كمر برگشته از ...
هي تند و تيز
چاي و خشخاش تعارف مي كنند
آنگاه
با لبخندي بر لب
نام زباله ها و فاضلاب هاي چركين چند دهه وطن ام را
با نام گل شب بو و عطر ياسمن تعويض كنم
و شجره نامه ام را
در ازدحام زخم هاي ورم كرده
لگد مال كرده
فرياد بر دارم
كه
آهاي
من با اين همه خوش بختي
چه كنم
.........................