شبهاي كابل
شبهاي كابل
كنار عرابههاي خالي
و كالسكه غازي امانالله خان
و بنز ضد گلوله حامد خان كرزي
روي دست دنيا دراز ميكشم
دهانم را باز ميكنم
و با دستهاي به هم مچاله شده
كنار چند پوكه خالي
پشت به بادي كه از قلههاي برفگير پامير ميوزد
سيگارم را ميافروزم
و به سمت سازمان ملل فوت ميكنم
سيگارم را ميافروزم
و به سمت سازمان ملل فوت ميكنم
و مانند چكلهاي كه مال هيچ كس نيست
با دهان باز
به دندان لق جهان ميخندم
همه با من ميخندند
حتي سرباز خسته آمريكاه
و كودك گرسنهاي كه از زباله دانيهاي شهر
سگان را ميتاراند
و با چنين دپ شاهانهاي
زيبايي شبهاي كابل را
بر خود ارزاني ميدارم