زن در ضربالمثل هاي مردم هزاره
دكتر حفيظ الله شريعتي( سحر)
ضربالمثل يا پندپيران بخشي بسيار بزرگي از دانش شفاهي يا عاميانه مردم هزاره را تشكيل ميدهد. اين دانش مردمي اساس منطق و موازين علمي را بر نميتابد و از پشتوانه علمي به معناي امروزي و استدلال منطقي برخوردار نيست، اما از هر استدلال منطقي و علمي شاهنشينتر است. به ديگر سخن وقتي سير تكاملي جامعه از مراحل - رفتارهاي سنتي و غير حساب شده به سمت رفتارهاي منطقي و حساب شده متمايل ميشوند؛ از رواج امثال و حكم مردمي كاسته شده و افراد جامعه در تأييد يا نفي امري از استدلالات منطقي استفاده ميكنند. در اين صورت براي چاشني كلام يا بهتر فهم شدن مطالب از اين دانش مردمي بهره ميجويند. اين خرد جمعي كه كمتر مردمي در جهان از آن بيبهرهاند؛ بيانگر مسايل مورد علاقه يا انزجار مردمي از چيزي است كه به صورت سخن كوتاه بروز كرده است. به سخن ديگر ضربالمثل انعكاس فرهنگ اصيل و شايعي مردمي است كه در آن هويت و اصالت خويش را در مييابند و به صورت نفي يا اثبات بازنمايي ميكنند.
بنابراين مهمترين ويژگي ضربالمثلها در هر جامعه عدم ايستايي آنها در بعد زماني و مكاني است. زيرا براي هيچ ضربالمثلي نميتوان زمان زايش و زادگاه آن را مشخص كرد. از اين رو نشانگاه و مصداق ضربالمثلها در بيشتر كشورها يگانهاند. براي نمونه «راز دل با زن نگو» يا «زن از دنده چپ مرد برخاسته است» در سراسر جهان همسانند. شايد بشود گفت: چون ساختار اجتماعي همواره مردانه بوده، اين همساني به وجود آمده باشد اما در بسيار موارد اين گونه نيست؛ ضربالمثلهاي همسان همچنان در جوامع متفاوت يگانه جريان دارند. شايد دليل آن يگانه بودن ريشههاي اولاد آدم باشد، اما دليل محكمي نيست، بنابراين در بررسي ضربالمثلهاي مربوط به زن هم نميتوان به درستي مشخص كرد كه نگرش مورد نظر از چه زماني و در چه مكاني شيوع يافته است.
با اين نگاه ضربالمثلهاي در مورد زن در جامعه هزاره به دو دسته تفكيك پذيرند.
1- ضربالمثلهاي كه مردانهاند و مخاطب آنان زنان هستند؛
2- ضربالمثلهاي كه در آن زنان مردان را خطاب قراردادهاند.
اگرچند بيشتر از ضربالمثلهاي مردم هزاره از نوع اولاند. شايد ارتباطات اجتماعي مردان، ساختار اجتماعي مردانه، بالاتر بودن سطح سواد مردان، عامل ثبت و ضبط اين دانش مردمي شده باشد؛ در نتيجه در طول زمان حفظ شده و ماندگار شدهاند.
ضربالمثلهاي در مورد زنان در جامعه هزاره بدون شك جزيي از نظام اعتقادي آنان هستند كه در بررسي آنان معقول به نظر نميرسد مگر آنكه در متن جامعه به بررسي گرفته شود. به عبارت ديگر نظامهاي معنايي و اعتقادي به كنش افراد معنا و جهت ميدهند ولي اين معنا را ميبايست با در نظر گرفتن زمينه اجتماعي آن كنش تفسير و توصيف كرد؛ كه در جامعه هزاره بدون اين بايستگي معنايي نخواهد داشت. بنابراين رابطه كنش اجتماعي افراد و زمينه اجتماعي در مورد ضربالمثلها در جامعه هزاره به صورت زير قابل ترسيم است:
الف- ساختار اجتماعي و برآيند نظامهاي اعتقادي:
در اين رابطه ميبايست تأثير نظامهاي اعتقادي را بر ساختارهاي اجتماعي سنجيد كه به نوبة خود باعث تثبيت ساخت اجتماعي ميشود و يا آن را تغيير ميدهد. بنابراين در تبيين ضربالمثلها نخست بايد ساخت روابط زن و مرد در جامعه هزاره بررسي گردد؛ سپس نقش اين ساخت در شكلگيري ضربالمثلها بايست تبيين گردد. از اين رو براي بهتر فهم شدن اين مسئله لازم است، در گام نخست، روابط مرد و زن در جامعه هزاره بررسي گردد.
در نخستين گام لازم است، بنا بر نظر «مازلو» جامعه شناس بزرگ؛ چهار نياز اصلي و اساسي انسان كه تأثير بارزي بر روابط زن و مرد دارد بررسي شود، سپس شكلگيري ضربالمثلها در ساختار اجتماعي جامعه هزاره تبيين گردد. اين نيازها كه عدم ارضاي آن پيامدها بس خطرناك براي جامعه دارد چنين است:
1- نيازهاي جسمي (جنسي، خوراك، پوشاك و ...)
2- نياز به امنيت اجتماعي
3- نياز به روابط اجتماعي
4- نياز به محبت
«نازلو» براي هريك از اين نيازها سلسله مراتبي در نظر ميگيرد و ارضاي يك نياز را موجب احساس به نياز بعدي ميداند. اما از همه مهمترين در اين تحليل و سلسله مراتب سطح توقعات و انتظارات زن و مرد از يكديگر در برآوردن اين نيازها در جامعه است. اگر تأمينهاي اجتماعي و سطح كلان در انتظارات اجتماعي بگذريم، نياز زن و مرد را در اين مورد ميتوان در يك پويش مبادله قابل تحليل دانست. به اين ترتيب كه وقتي زن و مرد ازدواج ميكنند و يا رابطه برقرار ميكنند، در برآوردن هريك از اين نيازها توسط زن و مرد يك پويش مبادله مستمر شكل ميگيرد كه به آن «زندگي مشترك – زن و شوهري» ميگويند. زن و شوهر به عنوان اعضاي مبادلهاي اين پيوند، هريك با توجه به خصوصيات جسمي، رواني و شرايط اجتماعي؛ قادر به تأمين بخشي از نيازهاي اساسي طرف ديگر است و به نسبت نقشي كه طرفين در برآوردن اين نيازها دارند، ديگري را محتاج خود و يا خود را نيازمند ديگري ميداند. در بررسي ضربالمثل نيز اين اصل قابل مشاهده است. زيرا بخش اعظمي از اين ضربالمثلها به روابط مبادلهاي نيازهاي اساسي انسان زن و مرد بر ميگردند. در هر مقوله از نيازها كه زن يا مرد خود را نيازمند ديگري يافته و يا ديگري را نيازمند خود دانسته به نوعي واكنش نشان داده و به همجنسانش توصيههاي كرده است.
نيازهاي جسمي:
نيازهاي جسمي به دو گونهاند: جنسي و اقتصادي. در نيازهاي جنسي به سبب ساختارهاي سنتي و اسلامي بيشتر در چارچوب ازدواج و زندگي مشترك ميشود؛ در اين گونه نيز بيشتر ضربالمثلها از زبان مردانند. مانند: «مرد كه زبون زن نموشه» مرد به سبب نيازهاي جنسي زبون و خوار زن نمي شود. اين خواري را در آيين مردانگي خويش نميپذيرد. در مورد زيبايي زنان كه عنصر مهم در ازدواج و پسنديدن زن به حساب ميآيد، نيز اين گونه است. «دختر قشنگ به نازشي ميارزه» در صورت كه زن زشت باشه، معمولاً از جانب شوهر به حاشيه زندگي رانده ميشود. «خدا زن بد صورت ره قد چپ دست خو خلق كده» دوبيتي نيز در اين مورد در هزارستان معروف است.
خداوندا سه چيز آمد به يك بار
زن زشت و خرلنگ و طلب كار
خداوندا زن زشت ره تو بردار
خودم دانوم خرلنگ و طلب كار
بنابراين زن ميبايست در مقايسه با شوهر به لحاظ زيبايي بالاتر و يا همسان با شوهر باشد. به اين دليل در افغانستان و هزارستان زناني كه از زيبايي برخوردار نيستند؛ به ناچار در انتخاب همسر از معيارهاي خود صرف نظر كرده، پس از ازدواج نيز براي نگهداري زندگي زناشويي، حق و حقوق خود را در جبران اين نقيصه نديده ميگيرند.
يكي از ديگر موارد كه زنان در ضربالمثلها مورد خطاب قرار مي گيرد : پارسايي و حفظ عفاف است. در تمامي ضربالمثلها موردي نمييابيم كه مردان به جهت پاكدامني و پارسايي مورد خطاب قرار گرفته باشند، در حاليكه همواره مردان آزادتر، و بيشتر از زنان عفاف شكنند و خاطي و بايد مورد سرزنش قرار گيرند. اما چون اين مسئله ريشه فرهنگي – مردانه دارد، زنان به پارسايي سفارش شدهاند. مانند: «زنه واده شي، مرده قولشي» زن را وعدهاش و مرد را قولش كه زنان را به وفا و پاسداري حريم مردان ميخواند. «زن بدكار رنج دل است»، زن پرهيزكار جاي ده بهشت است. «زن پاكدامو كم است». زن پاكدامن كم است. در اين موارد؛ مردان شدت عمل و برخوردهاي خشونت آميز را در صورت تخطي زنان از حريم عفت و پاكدامني در ضربالمثلها به يكديگر سفارش كردهاند: «زن بيزدو زن نموشه» زن بدون ضرب و شتم زن نميشود. «زن ايلهگشت مار گوشه خانهيه» زن روسپي مار داخل خانه است كه بايد از بين برده شود.
از ديگر نيازهاي جسمي، نيازهاي اقتصادي مانند، خوراك، پوشاك و ساير مايحتاج زندگي است. در هزارستان با اينكه زنان پا به پاي مردان كار ميكنند اما به عنوان مصرف كننده ياد مي شوند. «زن بايد به اندازه گوش خو نان بخوره»، زن بايد به اندازه گوشش غذا بخورد. در بسياري از موارد زنان كوشيدهاند كه از پولدار شدن مردان جلوگيري كنند، زيرا مردان بيوفايند، وقتي پول پيدا كردند زن جديد ميگيرند. مانند اين ضربالمثل: «مرد كه پول پيدا كد زن ميگره».
به طور طبيعي در هزارستان سلطه اقتصادي مردان از طرف زنان نيز پذيرفته شده است؛ آنان از مردان بيكار خوش شان نميآيند: «مردي كه از پيش تو تير شد، بوي ندد مرد نيه» يا «مردي كه ده پشتشي بزني خاك بال نشه مرد نيه». مرد كه بوي عرق كار ندهد مرد نيست يا مرد كه لباس خاك آلود كار نداشته باشد مرد نيست. در بيشتر مناطق افغانستان و هزارستان كاركردن زنان در غير از محل زندگي و رفتن آنان به دنبال كسب درآمد غير معقول و غير منطقي به نظر ميرسد و آن را نميپذيرند. از اين رو كاركردن زنان در چار ديواري خانه و محل زندگي «زمين داري و مالداري» محدود ميشود. اما چون خانهداري و كار در محل، تعريف مشخص كاري ندارد؛ زنان بيكار محسوب ميشوند. از آنجا كه اين كار اقتصادي محسوب نميشود، زنان موجوداتي تنبل و تنآسا معرفي شدهاند. با كمي انصاف در هزارستان زنان بيشتر از مردان كار ميكنند و در آمد زايند، اما چون ساختار مردانه است، اين ضربالمثلها در باره آنان آمدهاند: «مرد كار مونه زن موخره» مرد كار ميكند زن مصرف ميكند. «زن بونه كاره نداره» زن اهل كار نيست.
نياز به امنيت اجتماعي
امنيت اجتماعي در جامعه هزاره به معناي حفظ جان، مال و ناموس راست ميآيد كه ريشه در تجلي قدرت دارد. زيرا مردان در جامعه هزاره از امكاناتي برخوردارند كه براي تحميل اراده خويش مقاومت زنان را بر نميتابند. بنابراين روابط زن و مرد در جامعه هزاره در صحنه زندگي زناشويي و روابط اجتماعي بسته به قدرت است كه با آن بتوان امنيت اجتماعي را تأمين كرد. كه بدون شك در حيطه قدرت فيزيكي و اجتماعي زنان نيست. در آن سازمان مردان با در اختيار داشتن امكانات مالي كه ناشي از سهم بيشتر آنان در اشتغال است، خود را مسلح به مهمترين ابزار قدرت يعني نان آوري كرده كه فرماندهي يك سويه وي لازمالاجرا است. «نان بده فرمان ببر» «كافو بهتر از فرمان زن است». «از پس اژدر برو از پس زن نرو». بخشي از نگرش بالا ناشي از اين باور است كه زن در خلقت و آفرينش ناقص است. «زن ناقصالعقله» «زن ناقص عقل است». نه تنها فرمانبرداري بلكه مشورت و مشاور قراردادن زنان هم مذموم شمرده شده است. «زن قَبِرْغَه شِي كجه» زن داراي دنده كج است. لجوج و كج رفتار است، نبايد با او به شور نشست. زنان مورد اعتماد و رازدار نيستند، پس لياقت و ظرفيت مشاورت را ندارند.» «زن زبان شي بَنْ نموشه» زن راز را نگه نميدارد. اگرچند در اين مورد ضربالمثل زيبايي در كسب مشورت با زنان وجود دارد كه شايد گوينده آن زن باشد نه مرد: «زن وزير مرد است» شايد به همين دليل است كه زن در مقابل مرد خود را بيسلاح دانسته و براي قبول درخواستهايش به شيوههاي احساسي توسل جسته به شيوة كه با طبيعت و سرشت زن هماهنگ است.
اما مردان آن را مكر و حيله دانسته اند. «اويِه زن مكره» گريه زن مكر است. «زن شيطوره بازي مِيدْيَه» زن شيطان را گل ميزند.
نياز به روابط اجتماعي
در جامعه هزاره شغل و حرفه هركس تعيين كننده نوع روابط اجتماعي اوست. آناني كه بيرون از خانه به كار ميپردازند، روابط گستردهتري نسبت به آناني دارند كه در چارچوب خانه يا محل زندگي محدودند. در اين ميان جنسيت متغيير تعيين كننده است كه باعث محدوديت روابط اجتماعي ميشود. دختران قبل از ازدواج در خانواده تحت كنترل بوده و به جز ارتباطات درون خانگي، حق ارتباط بيرون خانوادگي را ندارند. پس از ازدواج اين محدوديت بيشتر ميشود. از طرف ديگر عهده داري مسئوليت خانه، نگهداري فرزندان و انجام امور كارهاي مربوط به زندگي زناشويي، مانع برقراري ارتباطات آنان ميشود. مردان نيز به خاطر نياز كار زن در خانه، حلقه روابط اجتماعي آنان را تنگتر كردهاند و به او صفت «كدبانو» دادهاند. اين ضربالمثلها گواه بر اين ادعاست: «زن پَيْزار مرده» زن كفش مرد است. «زن دَه خانه خوبه» زن در خانه خوب است. «زن جاي شب لب دِدْگويه» جاي زن آشپزخانه است.
نياز به محبت
نياز به محبت، وفاداري و دوست داشتن نياز دوسويه است، اما در ضربالمثلها، مردان همواره از بيمهري و بيوفايي زنان شكايت داشتهاند. زنان را فاقد مهر ورزيدن دانستهاند. «ده شوره زار گل سويه نمونه» در شوره زار گل نميرويد؛ كه نشان از بيمهري زنان دارد. «كه از زن، شمشير و اسپ وفا ديده». از اسپ و زن و شمشير وفا چه كسي ديده. «وفا به سگ داده به زن نداد» وفا دادند به سگ با زن ندادند.
همان طور كه ذكر شد، حديث بيوفايي زنان چنين بزرگ نمايي شده، بيانگر جامعه مردسالار و انتظارات اخلاقي بيشتر از زنان است.
سخن پايان
به اين ترتيب در مقوله نيازهاي جسمي بخشي از آن يعني در نيازهاي جنسي واكنش بيشتر از جانب مرد است. مردها خود را نيازمند به زن نشان دادهاند. در ساير نيازهاي جسمي مانند نيازهاي اقتصادي (خوراك، پوشاك و ...) زنها خود را نيازمند مرد دانسته است.
در مورد امنيت اجتماعي نيز چون امنيت در مفهوم قدرت اقتصادي تجلي مي يابد؛ مردها با در دست داشتن قدرت اقتصادي خود را تأمين كننده امنيت خانواده ميداند، بنابراين خود را در جايگاه فرماندهي و زن را فرمانبردار خوانده است.
تأمين نياز به روابط اجتماعي در مردان نسبت به وجود يا عدم وجود زن تفاوتي نميكند، يعني مرد هرگونه روابط اجتماعي را كه به سبب شغل يا تحصيل و ... دارد ميتواند حفظ و زن چندان در برآورد اين نياز مرد دخيل نيست. در حاليكه زن در برآوردن اين نياز به موافقت مرد نياز دارد.
بنابراين اين چيز است كه مردان به آن راغب نبوده و ترجيح آنان برخانه نشيني و ارتباطات اجتماعي كمتر از زنان است. چنانچه مردان در ضربالمثلها به اين خانه نشيني اشاره كرده و زنان را به خانه نشيني تشويق كردهاند.
در مقوله محبت در جامعه هزاره، مردان با بيمهري و بيوفا خواندن زنان به طور تلويحي نياز خود را به محبت زنان ابراز كردهاند و اين كه زن ميبايست در مهرورزي پيش قدم باشد.
بنابراين با شناخت از ضربالمثلهاي مردم هزاره ميتوان به درون گفتماني و بيرون گفتماني آنان از جامعه در مورد زنان دست يافت و آن را در مورد ساير گفتمانهاي اجتماعي، فكري، سياسي و اقتصادي تصميم داد.
منابع:
اين پژوهش كيفي وگردآوري محلي بوده، از منابع خاصي استفاده نشده است.
در مورد مازلو از مقاله ترجمه نشده ايشان استفاده شده است.