موقعیت جغرافیایی غَرشستان یا غرجستان کهن (هزارستان کنونی)

 

گر(کوه)گرگر(صدای کوه، صدای انعکاس چیزی در کوه) گررس(نام آوا برای کوه) گوررس(صدای فروریختن کوه)گورگور دراغ(صدای پیچیدن رعد و برق در کوه)گرشاسپ(کوه شاه یا شاه کوه) گراز(خوک کوهی) گراسپ (اسپ کوهی یا وحشی)لوگر(کوه کلان)گری(کوه نشین- قومی در جاغوری) گرستان(کوهستان)غر(معرب شده ای گر- کوه)غور- غوریان (کوه زاد) جاغوری(جای غوریان- کوه زادیان، کوه زادگان) غرستان- غرجستان- هزارستان و هزاره های کنونی همان غرچه و غرجستان کهن و باستانی است که در متن های دیرینۀ فارسی و عربی به آن اشاره شده است. به طور نمونه درحواشی برهان قاطع در باره غرجستان چنین آمده است: غرجستان. [ غ َ ج َ / ج ِ ] (اِخ ) ولایتی است که راه هرات در مغرب و غور در مشرق وی و مروالروذ در شمال و غزنه در جنوب آن است و عنوان پادشاه این ناحیت در قدیم «شار» بود. اکنون این ناحیه در افغانستان است. (حواشی برهان قاطع چ معین).

(نقشه غور)

ياقوت / سده هفتم هجری/ در معجم البلدان ذيل عنوان غرشِستان آورده است: «غرشِستان ولايت مستقلي است که از طرف مغرب به هرات، از طرف مشرق به غور و از طرف شمال به مروالرود (مرغاب) و از طرف جنوب به غزنه محدود است. بشاری گفته است: غرجستان همان غرج الشار است. غرج کوه ها است و شار پادشاه، و تفسيرآن جبال ا لمُلک است و مردم عامه آن را «غرجستان» می گویند. پادشاهان شان تا امروز شار گفته می شوند.

اصطخری، این سرزمین را غرج الشار می نامد(المسالک و الممالک،ص272). یاقوت، به نقل از مقدسی، معنای غرج را (کوه) نوشته و (شار) را ملک ) و شاه (معنی کرده است. مارکوارت نیز به نقل از  بارتولد، کلمۀ غرج را از ریشه (گر) در زبان باکتریایی قدیم (زبان بلخی) و به معنی کوه می داند(مارکوارت، ص75).  ابن خرداذبه، عنوان ملوک غرجستان را بُرازبنده نوشته است که احتمالا این عنوان مربوط به قبل از اسلام بوده است(المسالک و الممالک، ص45) همین حدود جغرافیایی که در منابع بنام های غرجستان، غرج الشار، غورستان و یا غورنام برده شده، پیش از اسلام بنام زابلستان یاد می شده است.

ناصرخسرو بلخی در باره شیران بامیان و شاران غرجستان گفته است:( اِستاده بُدي به باميان شيري/ بنشسته به عِز در بشير (بَشین) شاري). مقدسی در مورد شهر مرکزی و دیگر شهرهای غرجستان نوشته است: «گرجستان (غرجستان. متن عربي) قصبه‏اش ابشين و شهرهايش شورمين، بليكان، اسسون است. يهوديه، انبار، برزور، فارياب، كلان، جرزوان را دارد.» (احسن‏التقاسيم/ ترجمه منزوی، ج‏1 ص72 (نسخة عربي ص50). این دو نقطه تاریخی شیران بامیان و شاران غرجستان بنام های ( پشین) یا افشین یکاولنگ کنونی و (سورمین ) سرپل فعلی که پایتخت تابستانی و زمستانی ایشان بودند حکومت می راندند.

مقدسی در توضیح «غرج الشار» می افزاید: «و غرج، كوه و شار شاه است. پس معنى تركيبى آن، كوهستان شاه است. عوام آن را غرجستان نامند. شاهان آنجا تا به امروز شار ناميده مى‏شوند.( مقدسی شامی، احسن‏التقاسيم (عربی) صص309- 310 / ترجمه منزوی، ج‏2، ص451- 452. سخنان ابن قتيبه را ياقوت نيز در معجم البلدان، ج2 ص 410- 411 آورده است).

گردیزی، اصطلاح غرچه را، که در شاهنامه به عنوان نام قوم ساکن در غرجستان به کار رفته، به معنای مطلق کوه نشین به کاربرده است(تاریخ گردیزی،ص 189). غرچه یا غرجستانی از اجداد هزاره های افغانستان- ساکنان کنونی این سرزمین-  به شمار می روند (موسوی، ص58). به نوشتة عطاملک جوینی، مؤسّس سلسلة خوارزمشاهی- که در زمان حمله چنگیز، قدرت مسلط بر ماوراءالنهر، افغانستان و بخش اعظم ایران کنونی بود- مردی ترک نژاد از سرزمین غرجستان بوده­است (تاریخ جهانگشای،ج2،ص1). محمد مقدسی شامی/ قرن چهارم هجری/ گوید: «من خراسان را به نه خوره و هشت ناحيت بخش نموده‏ام.»[ احسن‏التقاسيم/ ترجمه،ج‏2،ص:430]،... «بدانكه ... زبان مردم اين هشت اقليم (هشت اقلیم خراسان) عجمى است، برخى از آن ها درى و ديگران پيچيده‏ ترند. همگى آن ها فارسى ناميده مى‏شوند..»[ همان، ج‏2،ص:377].

 در ادبیات و متون کهن و فارسی و عربی نیز به واژه غرجستان فراوان اشاره شده است: بیرونی در آثار الباقيه ص102/ تاريخ ‏اليعقوبى، چ دار صادر بیروت/ ج‏2، ص:397 / و تمام شاعران پارسی زبان پادشاه بامیان را «شير باميان» نوشته اند.

بحتری (شاعر معروف عرب) شاه بن میکائیل را به غرش یا غور نسبت داده و در قصیده ای گفته است:

لتطلبنّ الشاه عيديّة/ تغصّ من مدن بمنّ النّسوع‏

بالغرش أو بالغور من رهطه/ أروم مجد ساندتها الفروع‏

ليس النّدى فيهم بديعا و لا /  ما بدءوه من جميل بديع‏ ».( معجم‏البلدان،ج‏4، صص 193- 194 ذیل غرشستان).

شه ءغرچکان بود برسان شير

 کجا ژنده پيل بود، آوريدي به زير،

فردوسی

ازین نکوتر و مردانه تر فراوان کرد

به پای قلعه ٔ غور و به کوه غرجستان .

فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 303).

سپهبد سپه شاه شرق ابومنصور

فراتکین دوانی امیر غرجستان.

فرخی

ترا آنجا غلامانند چون خوارزمشاه ای شه

دگر چون میرطوس و زآن گذشتی میر غرجستان.

فرخی

بر آن شرط که هر قلعت که از حدود غرجستان گرفته بازدهد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 114). و روز سه شنبه غره ٔصفر، ملطفه ٔبرید هرات و بادغیس و غرجستان رسید. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 506).

 بدیع الزمان عبد الواسع بن عبدالجامع جبلی غرجستانی از شاعران مشهور این دیار است که در قرن ششم هـ.ق می زیست. عبدالواسع در حوزه های دینی تربیت یافت و بر علوم تفسیر، فقه، کلام و حدیث تسلط داشت و سمعانی می گوید که از او حدیث شنیده است (دانشنامه ادب فارسی،ج3،ص687). جبلی سلاطین غوری و خوارزمی و سلجوقی و غزنوی را مدح گفته است. وی از پیشروان تغییر سبک سخن در نیمه اول قرن ششم است (صفا، گنج سخن، ج1، ص330). و عوفی هم نام برخی شاعران دربار غوری را در «لباب الالباب» یادکرده است.

بنا بر اين غرجستان- گرستان و هزارستان کنونی در مركز افغانستان ديارکوهستاني است. اين دره ها و كوه هاي آسمان ساي خانه  مردم هزاره هاست. این سامان از نگاهی تاریخی هزارستان نامیده شده است. سرزمین هزاره ها غرجستان نامیده می شود زیرا که معرب گرشستان و گرستان است. در گویش هزارگی، گر و گیرو و ناوه گری فروان آمده است که نشان دهنده این پیوند دیرینه است.

در پایان

در پایان باید گفت هزاره‌ها یکی از بومی ترین و قدیمی‌ترین اقوام ساکن در منطقه- خراسان بزرگ و افغانستان کنونی هستند. آمیزه‌ای از تبارها و گروه‌های قومی مختلف اند و سرانجام ساختار قبیله‌ای و زبانی آن ها تا حد زیادی از همه مردمان بالا بانحاء مختلف تأثیر پذیرفته است. گروه‌هاي قومي شيعه، مانند:‌ هزاره‌ها، سادات، قزلباش‌ها، بیات ها، بلوچ ها و شيعيان تاجيک در هرات، به صورت پراکنده در نقاط مختلف افغانستان زندگي ‌مي‌کنند در این پوشه هزاره گرد می آیند. نظر استاد عباس دلجو را تایید می کنم که نُمود و تشکل هزاره های امروزی سالیان درازی را در بر گرفته و بر علاوه بومی های ساکن در افغانستان، اقوامی دیگری از ترک تباران از قبیل باكتريائی ها، سكاها، هون ها، اسكوت ها، تورانیان (ترک ها)، اوغوزها، کوشانیانیان، هپتالیان، زاولیان و... که همه از نژاد ترک و برخی مغول بودند و حتی نکودری ها از بازماندگان لشکر مغل که در افغانستان ماندگار شده و در بین مردم هزاره های بومی به ادامه زندگی شان پرداخته و بمرور زمان در ترکیب بزرگ قوم هزاره مستحیل گردیده، فعلا در ترکیب ملیت(قومی) هزاره جا گرفته اند. در تاریخ نامه هرات هروی علت این امتزاج را چنین شرح داده است:"این ترکیب و امتزاج در صورتی که ما به الاشتراک در بین شان نمی بود ممکن نبود، و این وجه اشتراک آنان ترک - مغول بودن و پیوند در نژاد و تبار است". از دلایل بالا روشن می گردد که مجموع این همه طوایف و اقوام ترک و برخی مغل بمرور زمان همه با هم ممزوج گردیده که در نهایت قوم جدید هزاره را شکل داده و مستحیل در فرهنگ جدید هزارگی شده اند. به همین دلیل بقول مرحوم عیسی غرجستانی در بین هزاره ها بیشتر از هفتصد و شصت طایفه موجود است که شامل انواع چهره ها، فرهنگ ها، عنعنات، گویش ها (لهجه های بهسودی، جاغوری، دایزنگی، ترکمنی، بامیانی و...) هستند و این می رساند که هزاران سال از امتزاج و اختلاط اقوام و طایفه های گوناگون ترک و پسین ها مغل که اجداد هزاره ها را تشکیل می دادند، گذشته تا به هزاره های امروزی رسیده اند. بنابرين هزاره ها به نظر کاکر نژادي مختلط از ترکان باستان، مغول ها، ترک های جدید، تاجيک ها و ديگران " ايراني ها و پشتون ها " هستند که به صورت يک گروه قومي جديد درآمده و طي دوره يي بين قرون سيزدهم و تا شانزدهم هزاره نام گرفته اند.

 و اما نظر نگارنده تا نظریۀ جدید علمی مطرح نشود همان نظر دکتر ساکایی است." پس معلوم است که کشور اَرِزه در شرق، سُوه در غرب، دو کشور فرددفش و ویددفش در جنوب و دو کشور وروبرشن و ورو جرشن در شمال و خونیرث در میانه این کشورها موقعیت داشت. به گمان من که کشور آرزهی و اوستا و ارزه در بندهش همان کشور ازره است که امروزه در گویش مردم این سرزمین وجود دارد و تنها جای"ز" و "ر" عوض شده که در علم زبان شناسی یک پدیده طبیعی است." با توجه به این نظریه هزاره ها مردمان بومی هزارستان بزرگ است که از گذشته های دور در این دیار بوده و بدون شک وارث تمام فرهنگ های بومی، باستانی و تمدنی فلات فرهنگی ایران و توران باستان است. زیرا نگارنده به ترکیبی بودن نژاد هزاره ها معتقد است.

فهرست منابع

1. اخلاقی،محمد اسحاق "هزاره ها در جریان تاریخ" جلد اول-دوم،انتشارات: شرایع،قم،1380

2. پولادی،حسن"تاریخ هزاره ها" عرفان،تهران،1381

3. خاوری،محمد تقی"مردم هزاره و خراسان بزرگ" عرفان،تهران،1385

4. دولت آبادی،بصیر احمد"هزاره ها از قتل عام تا احیای هویت"عرفان،تهران، 1380

5. غبار،میر غلام محمد "افغانستان در مسیر تاریخ"جلد اول، نهضت،قم،1375

6. فرهنگ،میر محمد صدیق" افغانستان در پنج قرن اخیر" جلد اول،اسماعیلیان،قم،1371

7. لعلی،علیداد"سیری در هزاره جات"احسانی،قم،1372

8. موسوی،سید عسکر"هزاره های افغانستان"مترجم؛اسدالله شفایی،اشک یاس،قم،1387

9. موسیو گورا و مادام گوراو پرفسورهاکن"آثار عتیقه بامیان در هزارستان"مترجم؛احمد علی خان،اسماعیلیان،قم،1381

10. نایل،حسین"ساختار طبیعی هزاره جات"سلسال،قم،1381

11. نبی،متقی"سراج" مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان،سال دوم،شماره 7،فرانشر،قم،1375

12. یزدانی،حسین علی"پژوهشی در تاریخ هزاره ها" جلد اول، محمد امین شریفی،قم،1372

13. یزدانی،حسین علی"پژوهشی در تاریخ هزاره ها" جلد دوم، محمد امین شریفی،قم،1373

14. http://www.katab-hazara.net/