گویش هزارگی و سخن حضرت مولانای بلخ
(تبیین نظریۀ بومی بودن هزاره ها)
ویژگی های گویش هزارگی
گویش هزارگی ادامه پهلوی اشكانی یا یکی از لهجه های این زبان باستانی است. اشكانیان خود اهل خراسان بزرگ بودند و زبان خراسان یعنی هرات، بلخ، هزارستان، بخارا و ثمرقند، نساء و ابیورد، توس و مرو و... را با خود به تیسفون بردند و فارسی دری صورت تحول یافته این زبان است. دلایل دیگر نیز این نكته را تأیید می كند و آن اینكه در فارسی دری و همین طور گویش هزارگی واژه هایی هست كه خاص زبان پهلوی اشكانی است و در پهلوی ساسانی به كار نمی رفته اند. مهمتر از همه در زبان دری و گویش هزارگی واج های ژ و غ هست كه در پهلوی اشكانی بوده و در پهلوی ساسانی به كار نمی رفت (البته بعدها به صورت واجگونه به كار می رفته نه واج). کتیبه سرخ کوتل بغلان که در عصر اخلاف کنیشکا در سده دوم میلادی (۱۶٠ م) نوشته شده است واژه هایی که در آن آمده شکل متحول زبان پارتی و نزدیک به زبان پارسی دری و گویش هزارگی را می نماید. و از سوی دیگر ریشه واژه های آن به اوستا می رسند که در گویش هزارگی نیز نمونه های دارد؛ مثلاً مه = بزرگ، که مه در گویش هزارگی همان من است که بزرگی طرف را می رساند. زیرا تا طرف خود را بزرگ نپندارد مه – من نمی گوید. لیز = دژ، بگ لنگ = بغلان، شا = شاه، که در گویش هزارگی هم شا می گویند: مبارک شا به جای مبارک شاه. نامه برگ = نامور، که درگویش هزارگی هم نامه برگ (نام- ابر- ک) گفته می شود. چنانچکه مردم لومان در جاغوری پسوند ناشناختۀ ک را بسیار به کار می برند. چنانچه می گویند: بردک، خوردک، کردک که باید یکی از پسوندهای کهن هزارگی و زبان پارتی باشد. کرد = کردن، هزاره ها نیز به جای کردن کرد به کار می برند. ساختن که در هزارگی نیز چنین است و ... همین طور کتیبه های جغتو، ارزگان و ناوور نیز به گویش هزارگی بسیار نزدیک کتابت شده که ریشه های بسیاری از واژگان، دستگاه آوایی و دستوری آنان به گویش هزارگی نزدیک اند.
از طرف دیگر گویش هزارگی در میان گویش های زبان فارسی امروز فصيح، شيرين و فاخر است و از جهاتي، دستنخورده، خالص و باستانگونه (آركائيك) باقي مانده است، به گونهاي كه ميتواند يادآور فارسي كهن و فارسی میانه و فارسی باستان باشد. این گویش در نظام آوايي خود، با فارسي میانه و فارسی باستان قرابت بسياري دارد. با اين وصف، ميتوان گفت كه ما درگویش هزارگی امروز، به واقع فارسی دری کهن را ميبينيم، كه مردمان بلخ، بخارا، هرات، نیشابور، غزنی، بامیان و... بدان سخن ميگفتهاند. براي هزاره ها ماية مباهات است كه برخی واژگان كهن فارسي را حفظ كردهاند. امروزه بسياري از هزاره ها، به «اجاق»، (دیگدان- دیدگو) «آتشدان»(آتشخینه- آتش خانه) ميگويند؛ به «چكمه»، «موزه»؛ به «شلوار»، «ازار»؛ به «سفره»، «دسترخوان- دسترخو» به نماز ظهر- پیشین و به نماز عصر –نماز دیگر و... ميگويند. و كسي كه با اين واژه ها آشنا باشد، لاجرم شاهنامة فردوسي و تاریخ عبدالحی گردیزی که خود هزاره بوده، حدود العالم و تاريخ بيهقي و ديگر متون كهن فارسي را بهتر درك ميكند.
همین طور در ساختمان آوایی، دستوری و واژگانی گویش هزارگی، بازمانده های زبان های سغدی، خوارزمی، سکایی، باختری یا بلخی (ایرانی میانه ی شرقی)؛ و اشکانی یا پارتی، فارسی میانه – اعم از ترفانی و زردشتی- دیده می شود. گویش هزارگی، آواهای مشخصی را از هر یک از زبان های مذکور پذیرفته (که نمونه های کلمات با واج ژ و غ از اشکانی و با واج ج از سغدی) را درخود حفظ کرده است. چنانچه با درکنار هم قرار دادن عناصر دستوری زبان های مذکور و مقایسه ی آنان با موارد مشابه در گویش هزارگی، به این حقیقت می رسیم. در بخش دستور نیز این گویش بسیار کهن و باستانی است. چنانچه بسیاری از وندها و پسوندهای هزارگی چنین نشانه های را با خود دارند. بالاخره اینکه از چندین هزار واژه ی که در فرهنگ پهلوی(تألیف) آمده، از هر دو صد آن، پنجاه واژه در گویش هزارگی (با تغییر اندک یا زیاد) هنوز کار برد دارد.
گویش هزارگی و دیوان کبیر مولانای بلخ
بلخ مرکز و آغازگر زبان اوستایی و دین زردتشتی است. زردتشت خود اهل و متولد شهر بلخ است و بیشتر مستشرقین و تاریخ نگاران بومی زادگاه زردتشت را بلخ باختر (بخدی) می دانند. مولانای بزرگ اهل بلخ است و به این زبان شعر سروده است. امروزه به درستی می دانیم که زبان فارسی دری زبان علمی و ادبی و زبان سرایش شعر و نثر بوده است. آثار بزرگترین شاعران و نویسندگان فارسی دری به همین زبان نشر شده است. گویش هزارگی که بسیار نزدیک به این زبان کهن و غنی و پر بار است خود گویش است که بسیاری از واژه های که سخنسرایان زبان فارسی در گذشته های دور در شعرهای شان به کار برده اند هزاره ها آن ها را امروزه به صورت زبان گفتاری به کار می برند. امروزه آنچه از مولانا می خوانیم و بسیاری از دانشجویان و دانش آموختگان زبان فارسی آن ها را یاد می گیرند؛ هزاره ها از کودکی و از زبان مادر فرا می گیرند و آن ها را هر روز استفاده می کنند.
لذا با توجه به نظام آوايي گویش هزارگی، يعني شكل تلفظ كلمات، كه اگر وقوفي كافي بر گويش هزارگی داشتهباشيم، بسياري از مشكلاتي كه در شعر كهن با آن ها روبهروييم، از ميان بر ميخيزد. بررسي شعر مولانا، فردوسي و حتي حافظ، نشان دادهاست كه قرائت درست شعر آنان، بيش از آن كه به لهجة رايج در ايران كنوني نزديك باشد، به گویش هزارگی و فارسی مردم افغانستان نزديك است. مثال ها و شواهد اين بحث، بسيار است و من فقط به منابع مورد نظر ارجاع ميدهم.
به طور نمونه مولاناي بلخي، در بيت هاي زيادي، عبارت سلامعليك را آورده که برخی گمان به عدم پايبندي به وزن و قافيه را به مولاناي بلخ نسبت داده اند اما اگر به گویش هزارگی خوانده شود مشکل از میان می رود.
تبدیل عین عربی به مصوت آ /aa/ ā/
اين بيت ها از ديوان كبير:
گفتی که سلام علیک، بگرفت همه عالم
دل سجده درافتاده، جان بسته کمر جانا
سلام عليك اي دهقان! در آن انبان چهها داري؟
چنين تنها چه ميگردي؟ در اين صحرا چه ميكاري؟...
سلام عليك هر ساعت، بر آن قدّ و بر آن قامت
بر آن ديدار چون ماهت، بر آن يغماي هشياري
وزن در كلمة «سلامعليك» مشوّش نیست بلکه مولانا، بنابر گويش آن روزگار بلخ، و هزارستان کنونی آن را به صورت «سلاماليك» تلفظ ميكردهاست و اين تلفظ، هماكنون در هزارستان رايج است.
وزن عروضی این بیت، چهار بار «مفعول ُ مفاعیلـُن» است؛ در حالی که سلام علیک به لهجۀ معیار با این وزن برابر نمی آید و در موسیقی هم نمی توان آن را موزون سرود و نواخت. سخن اینجاست که مولانا سلام علیک را بر اساس تلفظ بلخ که امروز تا کابل و غزنی(هزارستان و گویش هزارگی) هم امتداد یافته و نیز در تاجیکستان «سلامالیک/salâmâlayk/» می خوانده است و چون چنین بخوانیم، وزن درست می شود.
گفتی که سلامالیک = مفعول ُ مفاعیلـُن(آصف فکرت، لهجهء بلخ و دریافت بهتر سخن مولانا)
سلامالیک
ای خواجه سلامالیک از زحمت ما چونی
ای معدن زیبایی وی کان وفا چونی
به همين گونه است:
از رنگ بلور تو شيرين شده جور تو
هرچند كه جور تو بس تند قدم دارد(غ 602)
اگر«بلور» بر وزن «حضور» تلفظ شود با «جور» بر وزن «قوم» درست به نظر نمی رسد اما اگر آن را به همان شكل رايجش در هزارستان امروز بخوانيم، مشکل وزن بر طرف می شود.(بلور بر وزن جور)