چار چوب سی سالگی
برای سی سالگی ام
سی سال است که عمری را می مویم
سی سال است که
چراغ قریه مان خاموش است
پیش از انکه خانه ای را روشن کند
شب گردها با اسپان راهوار رفته اند
سوسوی خاموش فانوسی
سی سال است بر گور پدر بزرگ می سوزد
وچارچوب سی ساله ی گوسپندانی که
گرگ های گرسنه دهکده را کلافه کرده است
سی سال است
که با چراغ های کاخ سپید
چراغ های میدان سرخ
میدان زرد
میدان آزادی
میدان محمد علی جناح
می سوزم
در نبود چراغ زردشت
چراغ بودا
و....
و چراغی که در پرتوی های آن کسی در بخارا ( شفا) را نوشت
و در غزنین (حدیقه ) را
اکنون منم و چراغی که نیست
و برای تو
که فانوس شبهای منی
+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام آبان ۱۳۸۶ ساعت 11:12 توسط حفيظ ا... شريعتي سحر