لالايي نخستين موسيقي آوازي زنان افغانستان

 

تو با لالايي خود، خواب از چشمم چنان بردي

که من خورشيد را، بيدار، بالاي سرم ديدم

(تيمور گورگين)

 

سخن نخست

بخش چشمگيري از ترانه­ها و موسيقي آوازي زنان افغانستان به کودکان و امر تربيت، پرورش و سرگرم کردن آنها اختصاص دارد. ساختار اين ترانه، شيوه بيان، بار عاطفي، خصلت انگيزش، هيجان و نتيجه­گيري از آن، موجب حيرت است. اين ترانه­ها را که بيشتر از زبان زنان درس­نخوانده و في­البداهه سروده و شنيده شده­اند، به اندازه­اي با روحيه و زندگي کودکان متناسب­اند که همواره در گذر زمان نو و تازه مانده که هیچ چیز ديگري از ابزار مدرن عاطفي نتوانسته جانشين آن شود؛ زنان امروز نيز از آن بي­نياز نيست. در واقع، مجموعه ابتکارات شگرف به کار رفته در لالايي­ها برخاسته از تجارب فرهنگي و تربيت پربرکت و زوال­ناپذيري است که پژوهشگران فرهنگ عامه را به شگفتي واداشته­اند.

لالايي­ها در افغانستان طيف رنگارنگي از مضامين شاد، لطيف، پرحرکت و جذاب را شامل مي­شود که تمهيد است جهت خواب کردن بچه­اي که هيچ صدايي آرامش نمي­کند؛ جز صداي دلنشين مادرش.

اين تصنيف زيبا با ملودي آهنگين مادري در پرورش ذوقيات، عواطف، درک مفاهيم و بالابردن استعداد و خلاقيت بچه در آينده، نقش تعيين­کننده دارد. از اين رو برخي از تعابير در اجزاي واژه­ي لالايي قابل تأمل است.

در فرهنگ­ها، «لا»، (مأخوذ از زبان فرانسه) نام حرف ششم از حروف هفتگانه­ي نت موسيقي است. «لالا» غلام، بنده و چاکر، خفتن در زبان طفل، آواز نرم مادران و دايگان براي خواباندن کودک و لالايي گفتن به مثابه صوتي براي خواب کردن طفل ضبط شده است. در باب خاستگاه تاريخي «لله»، و لالا، در لغتنامه دهخدا آمده که در ميان روميان و يونانيان لله و لالا همان نوکري است که از اطفال خردسال مراقبت مي­کرد و مبادي حکمت را به تدريج به آنها مي­آموخت و در سن مناسب ايشان را به مکتب مي­برد و شب به خانه مي­آورد. بدون شک لالا، لله و لالايي در افغانستان سابقه­اي بس کهن­تر دارد و از نخستين ترانه و موسيقي آوازي زنان آن ديار است. زيرا لالايي زاده و سروده زادگاه و فردي خاص نيست، اولين کسي که آن را سروده است، حوا مادر زمين و فرزندان آن بوده است. فرزندان او با تأسي به او و هنر مادري خويش آن را سروده و بومي کرده­اند. ازيرا يکي از شايع­ترين و در عين حال ديرپاترين بخش ترانه­هاي شفاهي زنان افغانستان لالايي است. قدمت آن (نخستين آوازي که به گوش بچه مي­خورد) به زمان­هاي بسيار دور مي­رسد. شايد روزي اولين زني که ساکن آن خاک شده و اولين بچه­اش را در آغوش گرفته است به زمان­هاي بسيار دور مي­رسد. شايد روزي اولين زني که ساکن آن خاک شده و اولين بچه­اش را در آغوش گرفته است؛ لذا بر قدامت آن نمي­توان انگشت گذاشت؛ زيرا قدمت لالايي نه مسأله­اي تاريخي، بل معمايی باستان­شناختي است. اين نغمه­ي مادرانه و مولودي جادويي که جهت خواب کردن کودکان به کار مي­آيد در گوشه و کنار افغانستان با عناويني همچون: لالايي، لاي­لاي، لالاي، لولو، لالبي، ني­نا، نانا و بوبو ياد شده است. «لله و لالا»، با مفهومي قريب به دايه و مربي کودک عنوان شده است. در شعر شاعران فارسي­گوي، «لالا» و «لالايگي» به مفهوم غلام و چاکر آمده­اند. مانند:

 

شب سياه به لالايگي او برخاست

چو در کنارش آورد و خوش در او خنديد

کمال­الدين اسماعيل

 

قيصر از روم و نجاشي از حبش

بر درش فيروز و لالا ديده­ام

خاقاني

 

جز مقام راستي، يکدم نايست

هيچ لالا مرد را چون چشم نيست

مولوي

 

اما در افغانستان دايگاه، غلامان و چاکران براي کودکان کم­اند، لذا لالايي همان مفهوم واقعي خود را دارد، يعني ترانه­اي مولودي­وار مادرانه براي خواب کردن کودکان. به هر حال لالايي در سراسر افغانستان با تمام وابستگي­هاي قومي و جغرافيايي خود، وجوه مشترکي دارد که در نهايت برای خواب کردن کودک است. اين، لالايي­ها با اين که شاعر ندارد و سروده­ي مادران بي­سواد است، اما خصلتي شاعرانه دارند. عناصر شاعرانه، اعم از مضمون وزن و قافيه در آنها از جلوه­هاي بديهي و نخستين­اند. لالايي­ها در افغانستان از نظر موسيقي و جنبه موسيقيايي نيز اهميت دارند. زمزمه­گر لالايي  بايد لالايي را، نه مانند شعر ادبي معمول، بل بايد با آهنگ بخواند تا کودکان با آن به آرامش برسند و با پريان دريايي به خواب طلايي و خوش شوند. زيرا تأثير و ثمربخشي لالايي از ساير خصال آن مهمتر است. همگامي آهنگ به ويژه صداي دلنشين مادر و لالايي کودک را غرق در رؤيا مي­کنند و او را در خواب خوش فرو مي­برد. چون کودک معاني لالايي را درک نمي­کند بلکه اين آوا و آهنگ است که در او اثر مي­گذارد. از اين رو تمام مادران جهان با لطايف و حس مادري لالايي را با آهنگ مي­خواهند.

در افغانستان به­ويژه فارسي­زبانان آن لاي­لايي را با واژه­ي لالا آغاز مي­کنند. اين واژه خودماني­ترين عاطفه­ها و ذوقيات زندگي با مضموني ساده و بي­پيرايه، آميخته با عشق، احساس و آرزو در آهنگ صداي مادر جلوه­گر مي­سازد که به آموخته­هاي کودک تأثير عميق دارد. زيرا آموخته­هاي شنيداري کودک در رشد رواني و جهت­گيري انديشه و نگرش او به جهان بي­تأثير نيست. اي بسا عناصر تخيل و واقعگرايي در لالايي شکوفنده­ي استعدادهاي نهفته کودک و شالوده­ي آفرينش­هاي ادبي او در آينده گردد. از اين رو به نظر مي­رسد در افغانستان ديرينگي لالايي به پيش از خط و کتابت برسد. زيرا اولين شاعران پيش از خط و کتابت شعر مي­گفتند که حتماً يکي از آنها مادري بوده است. اين آواز زيباي مادري و شعرگونه، همگام با پيشرفت مردمان افغانستان و تبديل زندگي شکار و چوپاني، در ابتدا به کشاورزي و سپس به شهرنشيني، با فرهنگ توده و اعتقادات مردم آميخته و غني­تر شده است. ازيرا در افغانستان لالايي تحت تأثير عوامل فرهنگي، اسطوره، دين و زيبايي­شناختي، آرمان­ها، اجتماع و سياست و بازرگاني بوده­اند و هستند. به همين خاطر هر کسي بنا به دريافت خود از جهان اطرافش لالايي ساخته و به يادگار گذاشته است.. با اين دريافت از لالايي، لالايي ابتدايي­ترين مرحله شعر، موسيقي و نخستين تراوش­هاي روحي انسان است که به خاطر ساختمان ساده­اش فقط براي آوازهاي يک صدا به کار مي­رود و شاعرش حتماً مادري بوده است. تنوع وزن در لالايي افغانستاني کاربرد آنها را در زمينه­هاي گوناگون ممکن ساخته است. برخي از لالايي­ها براي چرخيدن با کودک ساخته شده­اند و برخي يکنواخت و حتي غمناک هستند. وزن مناسب اين لالايي­ها مفاعيلن، مفاعيلن­اند؛ مانند: «لالالالا که لالات مي­کنم من- نگاه بر قد و بالات مي­کنم من» اگر چه تنوع وزن در آن بيشتر است. برخي از لالايي­ها که براي دختر و پسر خانواده سروده مي­شوند برحسب توقعات و آرزوهاي پدر و مادر متفاوت­اند اما برخي يکسان آمده­اند.

وزن در لاي­لايي افغانستان سه ويژگي دارد:

1-         امتداد مصوت­ها ثابت نيست، مانند صامت «ن» در لاي­لايي «که اين بچه پدر دارد- دو قرآن زير سر دارد»

2-         اجزاي مصرع­ها طبق قواعد قلب و تبديل، اضافه و حذف تغيير مي­کند.

3-         در برخي از لالايي­ها طول مصرع­ها هنگام خواندن کوتاه و بلند مي­شوند. از اين رو در تقطيع شکل گفتاري لالايي را بايد تقطيع کرد. قافيه در لالايي مانند شعر رسمي رعايت نمي­شود ولي بوسيله آن هم­آوايي ايجاد مي­شود. حتي در برخي موارد، هم­آوايي در اصوات پس از حروف دومی است.

در افغانستان بيشتر لالايي به ويژه ميان هزاره­هاي مرکزي پس از بار عاطفي در مقاصد سياسي و در جهت خدمت به محرومان و بيان دردها و مشکلات اجتماعي نیز به کار رفته­اند. در اين لالايي­ها به زيرکي از حکومت و اختناق حاکم انتقاد شده­اند. در اطراف غزني به ويژه جاغوري نوعي از لالايي روزگاري معروف بوده که به آن لالايي مذهبي گفته مي­شده ­است، اگرچه امروزه کمتر به ياد مانده­اند: اين گونه لاي­لاي معمولاً در مراسم سينه­زني و عزاداري و براي برانگيختن احساسات مذهبي مردم خوانده مي­شده است. مثلاً نوحه­اي در آنجا مرسوم بوده که براي علي اصغر شيرخوار از زبان مادرش ربابه خوانده مي­شده است: « اي اصغر صغيرم لاي­لايي، طفل نخورده شيرم لاي­لايي».

 به هر حال لالايي به عنوان نخستين ترانه و موسيقي آوازي زنان افغانستان، ساختار فني، مشخص و حساب شده­اي دارد که به موجب آن، مي­توان مضامين متنوع و رنگارنگي را در آن جاي داد. محتوا و مضمون لاي­لايي­هاي زنان افغانستان بيشتر بر مضمون ذيل قرار دارند بي­آنکه محدود به اين محورها باشد.

1-     بيان آرمان­ها و آرزوهاي مادر براي بزرگ شدن و دانش آموختن فرزند؛ اينکه بچه بزرگ شود، مکتب برود، عروسي کند، بچه­دار شود، سالم و تندرست بماند و به جا و مقام و ثروت برسد.

2-     ستايش کودک و تشبيه او به گل­ها و همه­ي موجودات خوب و زيبا.

3-     دعا کردن براي کودک و از خدا و پيامبر و ائمه معصوم سلامتي او را خواستن و قربان و صدقه او رفتن.

4-     بيان دردها و رنج­هاي مادران، مانند رنج بردن از هوو، ترس از اينکه پدر بچه، زن ديگري بگيرد. گلايه از پسردار نشدن، گلايه از بابت غريب بودن، بيان سختي و دوري پدر و مجبور بودن او به جدا زندگي کردن از خانواده و ...

5-     ترساندن بچه از موجودات پنهاني، مانند: ديو، جن، شيطان، لولو و موجودات ترسناک دور و بر مانند سگ، خرس و غريبه­ها.

با اين حساب لاي­لايي­ها با شکل و محتواي مختلف در اغلب مناطق افغانستان با روايت­هاي مختلف وجود دارند. اين تنوع مضامين در ارتباط با محيط، مسايل زندگي و بينش­هاي اجتماعي به چشم مي­خورد. اما هدف همانا رام کردن و به خواب بردن کودک که در طيف وسيعي از رؤياهاي رنگارنگ از يک سو و بيان غم­ها، شادي­ها و اميدهاي زندگي از سوي ديگر است.

در بيشتر مناطق افغانستان لالايي­ها ضمن به خواب بردن کودک و نوازش آن، عرصه انتقال محبت، ايثار، مهرباني، شادي روح و قلب مادر است که برخي عقده­ها، کمبودها و اميال سرکوفته را به همراه دارند. حرکت مضمون و پيام در اين نوع لالايي­ها همواره آگاهانه و حساب شده نيست؛ اساساً مضمون در لالايي­هاي نوازش و آرام کردن کودکان متنوع­اند. گاهي موسيقي کلام در لالايي­ها بر ارتباط منطقي ميان اجزا و ابيات غلبه دارند. گوينده لالايي­ها چنان مجذوب وزن و موسيقي است که توجهي به معنا ندارد؛ پنداري حالتي بيخودانه و شيفته­وار- براي بيان احساسات، عشق و ايثار- بر مادر يا نوازش کننده­ي کودک حاکم است. در حقيقت لالايي­ها به عنوان شاخه­اي از ادبيات زنانه و براي شناخت زندگي دروني زنان در گذشته و خصلت­هاي فطري آنان و آرزوها و آرمان­هاي آنان بسي مفيدند تا جهان نويي را بر سپهر کهن­ها برپا دارند.

سخن آخر

در پايان براي شناخت بهتر و ملموس شدن دنياي مادرانه­­ي لالايي برخي از لالايي­های مرسوم در افغانستان آورده مي­شود. اين لالايي روايت­هاي گوناگوني دارد و به تناسب حال و هواي فضاي شنيده شدن لالايي مضمون و شکل عوض کرده است. برخي از اين لالايي به زبان فارسي است و برخي ديگر به زبان دیگر رایج در  افغانستان که ناگزير ترجمه­اي از آنها آورده مي­شود که به عنوان مشت نمونه­اي خروار است.

 

نخستين لالايي به زبان فارسي

لالالالاي گل خانه

بابات رفته به گل­خانه

گل سرخ و سفيد دانه

گل شب­بو گل شانه

لالالالاي بابات مَرده

تفنگ بر شانه­اش کرده

خداوندا عجب سرده

دشمن پيش بابات فرده

تفنگي دان پُر داره

مرمي قطار، قطار باره

دشمن پيش بابات زاره

بجز تسليم نَدرَه چاره

لالالالاي بخواب گُلَم

گل نورس سنبلم

صدايت مثل بلبلم

گل زيباي کابلم

 

 

لالايي به گويش هزارگي

لولي، لولي بچه مه

بچه ی نازدانه مه

هر دو نور دیده مه

چراغ کاشانيمه

لولي لولي گل خانه

لولي لولي نازدانه

موياي تو مي­کنم شانه

آتیت صبا ميه خانه

آتيت از راه کُو رفته

ده جنگ دشمنو رفته

ازي آغيل شولو رفته

ده جنگ ارزگو رفته

تفنگ سرشانه رفته

آتيت ازي تانه رفته

دشمون­شي بي­بانه رفته

زناي­شي بي­گانه رفته

گاناي شي مال مردويه

سر دشمون مو زدويه

مالاي شي مال قوطويه

دشمو آخرشي رسوويه

صبا بخير آتيت ميه

چراغ شاو آبيت ميه

نور ديده آييت ميه

مرد مردو بابيت ميه

 

لالايي ترجمه از زبان پشتو

آرام بگير کودک زيبايم!

بخواب، که جهان با تو بخوابت

     جهان بي تو بي­معناست

     و آسمان بي تو باراني ندارد

              گرگ­هاي وحشي رفته­اند

              و ديوها فراري شده­اند

                        خبري از زوزه­ي شغال­ها نيست

                        پريان دريايي ترا به خواب مي­خوانند

              بخواب کودک مادر!

مادرت سخت رنجور و مغموم است

پدرت پيش خدا رفته است

          مادرت تنها مانده است.

          بخواب عزيز مادر!

بخواب يگانه­اي مادر!

 

لالايي ترجمه از زبان ازبکي

پشت ديوار ديوي پنهان است

پشت دَر گرگ­ها دهن گشوده­اند

صداي کسي به کسي نمي­رسد

اما مادرت بيدار است

بيدار بر بالن تو که آرام بخواني

پس بخواب کودک نازم!

بخواب کودک نازنينم!

مادرت تا سحر نمي­خوابد

پدرت در کابل دنبال کار رفته است

برايت کفش زري و لباس ابريشمي مي­آورد

وقتي بابايت بيایت

ديوها و گرگ­ها فراري مي­شوند

پس بخواب کودک نازم

بخواب کودک نازنينم

وقتي تو بخوابي عالم به خواب مي­رود

فرشته­گان و پريان به خواب مي­روند

من هم به خواب مي­روم

پس بخواب کودک نازم

بخواب کودک نازنينم

 

لالايي ترجمه از زبان ترکمني

آسوده بخواب نازنينم

که عرقچين سبز بر سر داري

در جوار خانواده­اش

خرگاه زيبايي برپا کنيد

آسوده بخواب فرزندم

که پدرت را به مکه روان خواهم کرد

و آنگاه که برگردد

سوغات مکه را پخش خواهم کرد

فرزندم تو را دوست دارم

مي­خواهم ميان گل قرمز بزرگت کنم

گل­هاي سرخ را مشتاقانه خواهم بوسيد

و از بوي­شان سيراب خواهم شد.

 

.....