نام شناسی دمبوره، تنبوره یا تنبور
دمبوره، دنبوره یا دوتار هزاره
هزاران قول خوب و نغز و باريك
از او يابند چـــون تار هـــــزاره
"امیر خسرو دهلوي"
بيا دمبوره بي تو ام دم بريد هجوم خزان شاخ و برگم بريد
زآتش تب ارغواني بيار کهن نغمه اي بامياني بيار
که تا سردهم قصه اي نام و ننگ بسوزم رگ و ريشه اي خاروسنگ
بيا دمبوره قصه اي ساز کن سري عقده هاي کهن باز کن
بخوان مخته اي از بهار و خزان به اسطوره اي کوه چهل دختران
بيا پخته کن اين گل خام را بزن پنجه هاي دل آرام را
چو شب کرد آهنگ نابوديت بر آور ز دل لحن داوديت
بيا امشب آهنگ ديگر بزن کمي هم به آئين صفدر بزن
بزن تا دو دستت ريا رو شود که ايمان من آهنين خو شود
من امشب ز رنگ و ريا خسته ام ز تسبيح و تيغ و طلا خسته ام
من اين زهر از جام دين خورده ام ز فتوا فروشان کمين خورده ام
بيا دمبوره سینه تنگ آمده شب اين بار با هفت رنگ آمده
صداي تو يعني زمين تنگ نيست مدام آسمان طاق يک رنگ نيست
تو يعني که نور صدا زنده است خدا زنده است و صدا زنده است
ابوطالب مظفري
دمبوره" وسیله موسیقی محلی هزارگی است با دسته دراز و مجهز به دو تار که در بین هزاره های افغانستان طرفدار دارد، به آن دوتار نیزمی گویند. سازندگان دنبوره این وسیلۀ جادویی را ابتدا از کدو چوبی ساخته اند؛ طوریکه کدو را دو نصف کرده و روی پله ها را با پوست حیوانات بسته و از رودۀ گوسفند، رشته ساخته که از آن صدای تبله و هم دنبوره را برآورده اند. پس از آن کاسه دمبوره را از چوب توت ساخته اند. دمبوره، دنبوره، تَنبوره یا طَنبوره هزارگی یکی از سازهای زهی است که در آن سیمها از روی دستهای بلند و کاسهای عبور کردهاست و با ضربه انگشتان به صدا درمیآید.
حلیم یارقین در باره دمبوره ازبکی می نویسد: تنبوره یا دنبوره یا دو تـار:"در فرهنگ اوزبیک ها، تنبوره در گستره موسیقی و هم در ادبیات شفاهی جایگاه ویژه و بارزی دارد به ویژه در ادبیات شفاهی، این اله به عنوان ابزار سمبولیک تصویری و استعاری کاربرد فروان دارد.
- قرنیم دومبره چیرته دی (معادل دری: شکمم تنبوره میزنه)
- مین نیمه دیمن دومبره م (قوییزم) نیمه دیدی.(مه چه میگم دنبوریم چه میگه)
- ایشک نی قولاغیگه دومبره چیرتماق (معادل دری: در گوش خر یاسین خواندن)
(«جامعه مدنی» چاپ کابل)
تنبور (یا تمبور/ طنبور)
تنبور (یا تمبور/ طنبور)، از سازهای زهیِ زخمه ای دسته بلند است. در میان سازهای سنّتیِ رایج در ایران، تنبور از لحاظِ قدمت، گستردگی و گونه گونی در شکل و اندازه، بسیار قابل توجه است. یافته های باستان شناسی، دیرینگی بسیار زیاد این ساز را در ایران نشان می دهد. امروزه از تنبور میتوان به ساز محلی با دستهای بلندتر و کاسهای بزرگتر و منحنی تر از سهتار دارای دو یا سه سیم و چهارده پرده که به فاصله اکتاو در ساز پردهبندی شده، تعبیرکرد. ویژگیهای اجرایی آن در دوتار مشهود نیست. تنبور را با پنجه نوازند و این خود دلیلی است بر ارتباط خانوادگی تنبور و دوتار محلی و سهتار که آنها نیز با انگشت(ناخن) به صدا در میآیند، است.
بلندی این ساز در نمونههای مختلف یکسان نیست و بدون در نظر گرفتن نمونههای استثنا ۸۵ تا ۹۰ سانتیمتراست. ازکاسه، دسته، صفحه، سیم گیر، خرک دسته، خرک صفحه، دو یا سه گوشی دو یا سه سیم و ۱۳ یا ۱۴ دستان تشکیل شدهاست. کاسهٔ این ساز را عموماً از چوب توت می سازند که انتخاب نوع چوب، یعنی اینکه از چه جنس توتی باشد خود دارای نکاتی است. کوک تنبور: امروزه مبنای صداهای موسیقی در سازها نت دوی دیاپازن است که سازهای شاخص موسیقی ایرانی امروز نیز از آن تبعیت کرده اند. مثلاً اکثر نوازندگان تار، دست باز یا مطابق دو سیم اول که سیمهای اصلی تارند را برابر با نت یاد شده میگیرند. همین امر باعث شدهاست که صدای سازهای ایرانی بدلیل مبالغه در زیر شدن از اعتدال خارج گشته و صداها اکثراً یز و خشک و بدون طنین شده و از حالت اصلی خود خارج گشتهاست. در گذشته مبنای صداهای موسیقی نت لا بودهاست چه در موسیقی ایرانی و چه در موسقی جهانی. این امر تا کنون در تنبور مراعات گردیده یعنی دست باز یا مطابق دو سیم اول که سیمهای اصلی تنبور اند، معمولاً برابر است با نت لا. یعنی یک و نیم پرده بم تر از مبنای امروزی کوک میشوند. در تنبورنوازی از پنج انگشت هر دست استفاده می شود. در شیوة معمول نوازندگی، هر یک از انگشتان دست چپ روی یک خانه، چهار انگشت پیاپی روی نیم پرده، شست بین انگشت نشان و انگشت بزرگتر می نشیند و از انگشت شست برای سیمِ بم استفاده می شود ( رجوع کنید به عالی نژاد، ص 268ـ270).
نام شناسی تاریخی
از پاره ای وجوه نامگذاری دمبوره یا تنبور، فارسی و هزارگی بودنِ نام این ساز فهمیده می شود. مثلاً، مطرح شده که واژة تنبور در اصل ، مرکّب است از دُم / دُنب و برّه ؛ چه، این ساز به دُم برّه شباهت دارد (فارمر، 1986، ج 2، ص 540؛ همائی ، ج 2، ص 324ـ 325). در هزارگی به آن دمبوره می گوید که با واژه دم نزدیک است. اما می توان جوری دیگری نیز دمبوره را معنا کرد: آنچه دم، نفس و روح را خوش آید و باعث شادی و فرحزایی دم و روح شود. صدای روح و دم نواز از آن بر آید.
این ساز که در حیره به طُنبور/ طنبوره شهرت یافت، در یونان تامپوراس نام گرفت و از آنجا به آلبانی رفت و تامپورا خوانده شد. در روسیه به دومرا، در سیبری و مغولستان دومبره یا دمبوره، و در روم شرقی باندورا یا پاندورا نام گرفت و سایر اقوام اروپایی که از طریق روم شرقی با این ساز آشنا شدند، اسم پاندورا، ماندوره و باندوره و صورتهای دیگر کلمة پاندورا را بر آن نهادند. نام این ساز در چین، تنپولا است که تفاوت چندانی با نامهای آن در سایر مناطق جهان ندارد (فارمر، 1942، ص 40ـ44). به گفتة ریمان، سازی که در هندوستان با نام تمبوری متداول است، همان تنبور عربی یا ایرانی است (به نقل ملاّ ح ، ص 194). شاید هم دمبوره هزارگی باشد. صرف نظر از این یافته ها، از کاربرد واژة تنبور در متون فارسی میانه و پهلوی مانند منظومة درخت آسوریگ (ص 77)، رسالة بُندَهش (ص 93)، کارنامة اردشیر بابکان (ص 22ـ23) و رسالة خسرو قبادان و ریدک وی (ص 95) معلوم می شود که نواختن این ساز دست کم در اواخر دورة اشکانی و سرتاسر دورة ساسانی در ایران رواج داشته است.
یکی از منابع اصلی تنبورشناسی در سده های سوم و چهارم، کتاب الموسیقی الکبیرِ فارابی است. فارابی در این کتاب (ج 2، ص 629ـ769) فصلی بلند را به معرفی تنبور و نحوة دستان بندی و بیان فاصله های آن اختصاص داده است. وی دو نوع تنبور را که در ساختمان و اندازه و نظام پرده بندی با یکدیگر تفاوت و در روزگار او رواج داشته اند، معرفی کرده است: یکی تنبور خراسانی رایج در خراسان و سرزمینهای واقع در شمال و خاور این ولایت و دیگری تنبور بغدادی که در عراق و مناطق مجاور آن معمول بوده است (همان ، ج 2، ص 630). به گفتة فارابی (ج 2، ص 629)
نتیجه گیری
دمبوره یا دنبوره هزارگی همان تنبور یا تمبور کهن خراسانی و جهانی است. اما شکل کهن آن که قدامت و دیرینگی تنبور را در خود حفظ کرده است. به این معنا که دمبوره شکل تحول نیافته تنبور است. اگر نمونه های تنبور کهن را در آثار های کشف شده ای باستانی در شوش نگاه کنید به دمبوره هزارگی بسیار شبیه است. گویا تنبور در ایران و جهان تحول یافته، علمی شده اما دنبوره هزارگی به همان شکل نخستین باقی مانده و دست نخورده است. دمبوره هزارگی سیم زیاد ندارد و بدون پرده و امکانات تنبور است. امید است که اهل فن و نظر در یافتی نگارنده در مورد همگونی و دیگرگونی تنبور و دمبوره را نقادانه بنگرند وعلمی نگاه کنند. شاید راه برای شناخت تاریخی و علمی این میراث بس کهن هزارگی یافته شود. در ضمن بومی بودن و کهن بودگی هزاره ها در افغانستان نیز تبیین گردد.
......................................................................
منابع ومآخذ
امیر اشرف آریان پور، «سازهای محلی اسلاوهای جنوبی و شباهت آنان با سازهای محلی مشرق زمین »، مجلة موسیقی ، دورة 3، ش 107 (آبان و آذر 1345)؛
ابن بطوطه ، رحلة ابن بطوطة ، چاپ محمد عبدالمنعم عریان ، بیروت 1407/1987؛
ابن خرداذبه ، «قطعه ای از رسالة اللهو والملاهی »، ترجمة افسر، چاپ حسینعلی ملاح ،
مجلة موسیقی ، دورة 3، ش 73ـ74 (بهمن و اسفند 1341)؛
ابن خلدون ؛ ابن ندیم ؛ ابوالفرج اصفهانی ؛ اولیا چلبی ؛ بندهش ، گردآوری فرنبغ دادگی ، ترجمة مهرداد بهار، تهران 1369 ش ؛
جین جنکینز و پل راوسینگ اولسن ، موسیقی و ساز در سرزمینهای اسلامی ، ترجمة بهروز وجدانی ، تهران 1373 ش ؛
خسرو قبادان و ریدک وی ، در محمد معین ، مجموعة مقالات ، به کوشش مهدخت معین ، ج 1، تهران 1364 ش ؛
محمدرضا درویشی ، دایرة المعارف سازهای ایران ، تهران 1380 ش ـ ؛
ژان دورینگ ، موسیقی و عرفان : سنّت شیعی اهل حق ، ترجمة سودابه فضائلی ، اصفهان 1378 ش ؛
خلیل عالی نژاد، تنبور از دیرباز تاکنون ، تهران 1376 ش ؛
محمدبن محمد فارابی ، کتاب الموسیقی الکبیر ، چاپ غطاس عبدالملک خشبه ، قاهره 1967
هنری جورج فارمر، «تأثیر و نفوذ ایران در تعبیة آلات موسیقی »، روزگار نو ، سال 2، ش 2 (پاییز 1942)؛ همو،
تاریخ موسیقی خاور زمین : ایران بزرگ و سرزمینهای مجاور ، ترجمة بهزادباشی ، تهران 1366ش ؛
مهدی فروغ ، «آلات موسیقی قدیم ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه »، مجلة موسیقی ، دورة 3، ش 5 (1335 ش )؛ همو،
نفوذ علمی و عملی موسیقی ایران در کشورهای دیگر ، تهران 1354 ش ؛
حسن بن احمد کاتب ، کتاب کمال ادب الغناء ، چاپ غطاس عبدالملک خشبه ، قاهره 1395/1975؛ کارنامة اردشیر بابکان ، با متن پهلوی ، آوانویسی ، ترجمة فارسی و واژه نامه ها ، چاپ بهرام فره وشی ، تهران 1354 ش ؛
پیتر کراسلی ـ هولند، «موسیقی باستانی و شرقی »، در تاریخ جامع موسیقی ، چاپ الک رابرتسون و دنیس استیونس ، ترجمة بهزادباشی ، ج 1، تهران : آگاه ، 1369 ش ؛
عبدالقادربن غیبی مراغی ، جامع الالحان ، چاپ تقی بینش ، تهران 1366 ش ؛ مسعودی ، مروج (پاریس )؛
حسینعلی ملاّ ح ، فرهنگ سازها ، تهران 1376 ش ؛
جلال الدین همائی ، تاریخ ادبیات ایران : از قدیمترین عصر تاریخی تا عصر حاضر ، تهران 1340 ش ؛
منظومة درخت آسوریگ ، متن پهلوی ، آوانوشت ، ترجمة فارسی ، فهرست واژه ها و یادداشتها از ماهیار نوابی ، تهران : بنیاد فرهنگ ایران ، 1346 ش ؛